واقعا خجالت می کشم بگم بودن توی دهان هیونگ و ارضا شدن از این طریق چقدرررررر لذت بخش بود. البته خیلی طول کشید تا هیونگی بلاخره ممبر من رو کامل وارد دهانش کنه چون اولین بارش بود و اولین تصور سکسیش از من، ولی من مشکلی نداشتم حتی تمام اون وقتی که گرفت هم برای من لذت بخش بود. من می دونم که وقتی واقعا چیزی رو بخوام و دنبالش برم، تو انجام اون کار اصلا خجالتی نیستم، خیلی هم درباره عواقبش فکر نمی کنم. من مدت خیلی طولانی منتظر بودم تا لمس ها و حرکات سکسی هیونگ رو روی بدن خودم حس کنم، حرکاتی که سرشار از عشق باشه و الان که دارمش واقعا دیگه نمی تونم خودم رو کنترل کنم و اون رو می خوام، برای همیشه، فقط برای خودم، تمام و کمال، می خوام روش تسلط کامل داشته باشم.
صبح که بیدار شدم به نظرم آفتاب درخشانتر و زیباتر از هر وقت دیگه ای میومد، با اینکه برنامه کاریمون از امروز دوباره شروع می شد. این یعنی تمرینات صدا و حرکات رقصمون، برنامه های وریتی، ضبط صدا، متریال آرتس و... تازه بجز اینها من برنامه های کاری مختص خودمم داشتم ولی وقتی به کنارم روی تخت نگاه میکنم و این مرد زیبا رو می بینم که کنارم خوابه، دیگه به هیچ کدوم از اون برنامه های لعنتی اهمیتی نمیدم. از بین تمام زمانهایی که به این مرد وقتی خواب بود زل میزدم امروز رو از همه روزها بیشتر دوست داشتم. گونش رو با دستم لمس کردم و پوست نرمش رو حس کردم. برای چند لحظه چشمهام رو بستم، خدایا اون رو هیچ وقت ازم نگیر. دوباره بهش نگاه کردم، چطور یکی می تونه تا این حد زیبا باشه؟؟؟؟
تو گوشش زمزمه کردم " پاشو، پاشو، خوابالو" یکم تو جاش حرکت کرد ولی چشمهاش رو باز نکرد " نههههه، بزار 5 دقیقه دیگه بخوابم "شروع به بوسیدن صورت و گردنش کردم. بدون اینکه جلوی خودم رو بگیرم سینه لختش رو لمس کردم و نوک سینش رو بین انگشتهام فشار دادم و باعث شدم از درد هیس بکشه.
" چقدر گستاخی تو "
نیشخند زدم و صورتم رو پایین بردم و نوک سینش رو لیسیدم. اونقدر به این کار ادامه دادم تا کاملا سفت و برآمده شد. من رو هل داد و شروع به خندیدن کرد.
چشمهاش رو مالید " چی کار می کنی دیوونه؟؟ ساعت چنده؟؟ "
" ساعتی که من باید با کل وجودت هر کاری دوس دارم بکنم؟؟ تو باعث شدی من تمام مدت به شدت گرسنه داشتنت بشم، آهههههه!!"
" چرا تو اول صبحی اینقدر شهوتی شدی؟؟ " دستش رو تو موهام کرد و اونا رو بهم ریخت.
" به خاطر اینکه توی لعنتی به شدت خوشگل و خوشمزه ای و مثل یه فرشته خیلی راحت خوابیده بودی و باعث شدی دلم بخواد زنده زنده بخورمت. بعد از اینکه دیروز مزت رو تست کردم دیگه نمی تونم تضمین کنم که هر وقت تنهاییم یه بلایی سرت نیارم " دستم رو به سمت شرتش بردم اونم با سرعت خودش رو عقب کشید.
شروع به خندیدن کرد " تو چت شده گاگا؟؟ قاطی کردی؟؟"" جدا؟؟ الان داری می خندی؟؟ واو!! هیونگمون داره به چیز دیگه ای به جز تنبیه اعضا یا جوکای مسخره من اینجوری می خنده!! من باید به بقیه بچه ها هم بگم که تو به چه چیز دیگه ای هم میخندی و براش ذوق می کنی " ابروهام رو بالا انداختم و یه نیشخند بهش زدم.
ضربه های بلند و پشت سر هم به در باعث شد نگاهمون که تو هم گره خورده بود قطع کنیم.
" پاشید تنبلااااا. حتی منم امروز زودتر از شما بیدار شدم. چرا جدیدا هی درو قفل می کنید؟؟ " یونگجه بود.
مارک جواب داد " جکسون جدیدا کاملاااا لخت می خوابه یونگی، تو واقعا دلت می خواد این اولین تصویری باشه که صبح زود می بینی؟؟ "
"معلومه که نه!! درو قفل نگه دار مارکی هیونگ. تا 15 دقیقه دیگه بیاین تو پذیرایی، داریم صبحانه می خوریم. همین جوریشم دیرمون شده. منیجر هیونگ تا چند دقیقه دیگه میاد، آماده نباشیم کفری میشه " صداش هی دورتر و دورتر می شد.
" شنیدی که، بلند شو!!"
" بزار یه بار دیگه مزت کنم "
" داری شوخی می کنی؟؟ بلند شو!! تو که نمی خوای اول صبحی تنبیهت کنم، می خوای؟؟ "
" هر کار دوس داری می تونی باهام بکنی، من واقعا الان تشنه داشتنتم، می دونی که "
" میدونم، ولی الان وقتش نیست گاگا، ما باید سریع آماده شیم و واسه تمرینای کنسرت بریم لطفااااا! " من رو از روی تخت هل داد و به سمت حمام برد، منم لبهام رو غنچه کردم.
" هیونگ بد، هیونگ بد " به بازوش ضربه زدم.
گونم رو بوسید " عشقم، بچه نشو دیگه " به داخل حمام هلم داد.
***********
در حالی که میخندیدیم با هم به سمت پذیرایی رفتیم ولی این خنده خیلی سریع جمع شد چون همه بچه ها به نظر عجیب میومدن. یکدفعه هر دو ترسیدیم.
با استرس پرسیدم " چی شده؟؟ " نکنه دیشب صداهامون و شنیدن.
جوابی ندادن...
" یکی به مام بگه چی شده؟؟ یونگجه، جین یونگااا؟؟ چی شده؟؟ "
یونگجه زمزمه کرد " موضوع جه بوم هیونگه "
" جه بوم چی شده؟؟ "
YOU ARE READING
🚫Noway Back🚫
Romanceمن جکسون وانگ هستم، من به والد و سکسی بودن معروفم!! اما با تمام این اعتماد به نفس و قدرت هام تازگی ها حتی با دیدن کمر برهنه هم اتاقی و هم گروهیم مارک توان زانوهام شل میشه و احساس ضعف میکنم، در مقابلش کوچیک ترین اعتماد به نفسی تو خودم حس نمی کنم. الب...