Chapter 32

258 38 18
                                    

جه بوم هیونگ: ما داریم میریم ساختمان اصلی جی وای پی. تا یه ساعت دیگه اونجاییم. هر دوتون رو تو اتاق کنفرانس می بینیم.

مسیج هیونگ رو به مارک نشون دادم، آب دهانش رو با استرس قورت داد " خیلی زود تصمیم گرفت، البته با توجه به شرایطی که موقع بیرون اومدن ما داشت قابل پیش بینی بود " به آپارتمانهای جلوی رومون نگاه کردیم که تا آسمون کشیده شده بودن، خیلی درد آوره که دیگه قرار نبود این صحنه ها رو ببینیم، هردومون آه کشیدیم.

" بهت گفتم، مهم نیست چه اتفاقی بیفته، من تا آخر عمرم همراهتم. تو این لحظه، ما فقط باید تحمل کنیم و با همه چی کنار بیایم هیونگ الان مهم ترین چیز اینه که نذاریم بچه ها به خاطر ما آسیبی ببینن " دستش رو تو دستم گرفتم و محکم فشار دادم، نمی دونم اینکارو کردم که به اون آرامش بدم یا به خودم.

" بیا تاکسی بگیریم بریم اونجا، باشه؟؟ نمی خوام منیجر هیونگ رو ببینم، وقتی اینجوری سرد و نامهربونه دیدنش خیلی دردآوره "

مارک با عشق بهم نگاه کرد " باشه عشقم، هرچی تو بگی. مییای اول بریم یچیزی بخوریم؟؟ می خوای برای آخرین بار بریم رستوران چینی مورد علاقمون؟؟ " دوباره چشم هاش پر ازاشک شد و من داشتم تمام سعیم رو می کردم که این اتفاق برای خودمم نیوفته " بزار اول زنگ بزنم " گوشیش رو بیرون آورد و به مدیر رستوران زنگ زد، به ماندارین صحبت کرد و کل رستوران رو برامون رزرو کرد. مارک، یعنی می شه یه روز بیشتر از حدی که الان عاشقتم، عاشقت بشم؟؟ در اون صورت فکر کنم تبدیل به یه مجنون واقعی بشم.


رفتیم جلوی در ساختمون تا یه تاکسی پیدا کنیم اما منیجر هیونگ جلومون ظاهر شد " سوار ون کمپانی بشید، لطفا دردسر بیشتری درست نکنید، لطفا " گوشیش رو در آورد و زنگ زد و در کمتر از یک دقیقه ون جلوی پامون ایستاد. هر سه تامون سوار شدیم، تو ماشین کاملا سکوت بود " می خواین کجا برید؟؟ "

" میریم رستوران چینی همیشگی برای ناهار، لطفا اونجا پیادمون کنید. ما به موقع خودمون رو برای جلسه به کمپانی جی وای پی می رسونیم " سرش رو در تایید حرفم تکون داد.

در آرامش و سکوت باور نکردنی ناهارمون رو خوردیم، باعث شدیم صاحب رستوران کاملا با گیجی نگاهمون کنه. خیلی وقت بود که اون آجوما رو می شناختیم و اونم واقعا دوستمون داشت. وقتی چهره هامون رو دید جلو اومد و پرسید که ناهار به اندازه کافی خوب نبوده و راضی نیستیم؟ سرمون رو در جواب منفی تکون دادیم و بهش گفتیم همه چیز عالی بود. موقع رفتن، مارک یه انعام خیلی زیاد روی میز و کنار بشقاب هامون برای آجوما گذاشت، در حالی که قلبمون ازهمین الان از حس دلتنگی داشت منفجر می شد بیرون اومدیم.

هیونگ پرسید " گاگا، تو دوستی داری که تا تموم شدن جلسه های فسخ قرار داد، بتونیم پیشش بمونیم؟؟ "

🚫Noway Back🚫Where stories live. Discover now