وقتی مارک رو بیدار کردم از درد ناله کرد " آههههههه، لعنت، هنوزم درد دارم!! "
با نگرانی نگاش کردم " میگم هیونگ می خوای یه قرص مسکن دیگه ام بدم بخوری؟؟ البته فکر می کردم همون اولی که دادم دردت رو کم می کنه "
" آره آره حتما. فکر کردی یه قرص کوچولو می تونه درد اون بلایی که دیشب با اون چیز گندت سرم آوردی رو کم کنه " از حرف خودش خندش گرفت و منم واقعا نمی دونستم چی بگم پس فقط لبخند زدم.
" به نظرت امروز اصلا می تونی تمرین کنی؟؟ خدایا، چرا اینقدر داغی!! وای خدای من، من دوست پسرم رو نابود کردم" وقتی پیشونیش رو لمس کردم جدا شوکه شدم.
" هاهاها، نترس. تقصیر تو نیست که، یه چیزه عادیه، بدنم همیشه اینطوری به درد عکس العمل نشون میده. فکر کنم بهتره امروز واسه تمرین نیام. جی بی هم امروز عصر میاد من می مونم خونه تا بهش خوش آمد بگم "
" مثلا چه جوری بهش خوش آمد بگی؟؟ "
" نمی دونم. کاری کنم احساس راحتی کنه و ببینم چی کارا می کرده. در واقع یه خواهشی دارم میشه نذاری یونگجه زود برگرده دورم تا وقتی بهت مسیج بدم؟؟ فکر کنم بهتره اتاقشونم عوض کنن، خیلی عجیبه اگه الان با هم تو یه اتاق باشن، مگه نه؟؟ "
" اوه خدا، راس می گی. باید چیکار کنیم؟؟ با کی باید اتاق عوض کنن؟؟ "
" از یوگی می پرسم ببینم می تونه یه مدت بره اتاق یونگجه؟؟ "
" اینجوری سوال پیچت نمی کنه؟؟ "
" آره، فکر کنم راس میگی، جین یونگ چی؟؟ اون می تونه چند هفته بره پیش یونگجه، مگه نه؟؟ اون نقطه امنمونه، اون رو بفرستیم بهتره " سرم رو در تایید تکون دادم.
" می دونستی تو باهوش ترین و مهربون ترین و دلسوز ترین هیونگ دنیایی؟؟ " دولا شدم و روی بینیش رو بوسیدم.
" فهمیدم، فهمیدم. حالا برو. قبل رفتن اون بسته قرص مسکنم بده بهم با آب لطفا. با تشکر از اینکه این بلارو سرم آوردی"
" قابلی نداشت، می تونم هر زمانی که اراده کنی دوباره اینکارو برات بکنم، می دونی که. تو فقط باید... " دستم رو روی ران پاش گذاشتم و به سمت بالا حرکت دادم. اونم با سرعت دستم رو کنار زد.
از رو تخت هلم داد عقب " نه مرسی، برو پی کارت " زدم زیر خنده
" اگه چیزی لازم داشتی بهم زنگ بزن باشه؟؟ مراقب خودت باش باشه؟؟ سعی می کنم ظهر بیام هم ببینم چه طوری هم ناهارو بیارم که با هم بخوریم " پیشونیش رو بوسیدم.
لبخند زد. " آره، عالی میشه "
" حس می کنم دارم همسر حاملم رو تو خونه تنها میذارم " با صدای بلند زیر خنده زدم.
YOU ARE READING
🚫Noway Back🚫
Romanceمن جکسون وانگ هستم، من به والد و سکسی بودن معروفم!! اما با تمام این اعتماد به نفس و قدرت هام تازگی ها حتی با دیدن کمر برهنه هم اتاقی و هم گروهیم مارک توان زانوهام شل میشه و احساس ضعف میکنم، در مقابلش کوچیک ترین اعتماد به نفسی تو خودم حس نمی کنم. الب...