خاطره ها مثل یه تیغه دو لبه عمل میکنن..بعضی وقتا آدما خاطرات خوشمون رو به یادمون میارن و بعضی وقتا خاطرات بد و آزار دهنده..
*-[تهیونگ - پایه دهم :آغاز سال تحصیلی]
امسال هم مثل سالای دیگه یکسری از بچه ها با شوق و ذوق و بعضی ها با تنفر و خیلی هام با حالت خنثی پاشون رو به مدرسه ها گذاشتن اما برای بعضی ها شروع سال تحصیلشون با شروع پایه جدید درسیشون یکی شده بود و این باعث هیجانشون میشد وارد شدن به یک دوره ی درسی دیگه تا حدودی هیجان انگیز و استرس زا بود ،البته بخش استرس زا بودنش فقط برای کسایی صدق میکرد که مدرسهاشونوعوض کردن و هیچ دوست جدیدی ندارن نه برای بقیه بچه ها ، و متاسفانه تهیونگ یکی از اون آدمایی بود که بخاطر پدرش که مدام از کارش اخراج میشد مجبورمیشدن مدام مدرسه و خونشونرو عوض کنن دیگهحتی خجالت میکشید که این موضوع رو پیش دوستای صمیمش مطرح کنه به این فکر میکرد که دیگه توی این مدرسه با کسی صمیمی نمیشه چون تا میومد رفیقشو یکم بیشتر بشناسه پدرش اخراج میشد و مجبور میشدن از اون محل نقل مکان کنن ،حتی اوایل مدارسی که میرفت اونو به دفتر مشاوره میفرستادن چون فکر میکردن تهیونگ دانش آموز شری که نمیتونه توی مدرسه دوام بیاره اما وقتیمیدیدن بعد یه مدت به مظلوم ترین شکل ممکن و بدون هیچ اذیتی از مدرسشون میرفت حتی عذاب وجدانم بابت فکرای مسخره ایی که کردن بوده بودن میگرفتن..
•
بالاخره زنگ کلاس خورد و همه ی بچه ها با دوستای خودشون سمت جاهای همیشگیشون رفتن تا بشینن ،تهیونگ سعی کرد یه
جای کنج رو برای نشستن انتخاب کنه چون قدشم بلند بود معلما بهش گیر نمیدادن و بیشتر بخاطره فهمش ازش تشکر میکردن اما قصد تهیونگ فقط دوری از بچه ها و اکیپاشون بود نه چیزه دیگه ایی و اگه این تنهایی با جلو نشستنم بدست می آورد قطعا جاشو عوض میکرد..
•
سمت دیگه ی کلاس اکیپ معروف مدرسه نشسته بودن اکیپی که همه آرزو داشتن حدااقل یک روز رو باهاش بگذرونن !مونث یا مذکر بودنشم فرقی نداشت ،اون بچه ها دوستای چندین ساله ی هم بودن رفاقتای قدیمی و ریشه دارشون اونارو توی مدرسه معروف
کرده بود و خوب کی از دیده شدن بدش میومد؟!
•
جی هوپ آروم سرشو رو میز گذاشته بود وخیلی ناخودآگاه داشت دانش آموز جدیدرو که از وقتی اومده بود به بیرون پنجره خیره شده بود رو نگاه میکرد نمیدونست چرا وقتی بهش نگاه میکنه ته
دلش یجوری میشه؟!بیخیال نگاه کردن به انتقالی شدو سرشو سمت یونگی اخمو برگردوند ..
_شوگا
یونگی اخمی کرد وجوابشو داد
+میشه برام اسم استیج نزاری من فقط یه آدم عادیم نه آیدول
جی هوپ کمی خودشو برای رفیق بچگیش لوس کرد
_آیش ..مگه چشه خیلیم قشنگه!مگه فقط باید آیدول باشی؟!
یونگی بالاخره سرشو از گوشیش بیرون آورد و به جی هوپ دقیق شد..
+به کی نگاه میکنی هوپی؟
هوپی که احساس میکرد مچش توسط یونگی گرفته شده سریع خودشرو لو داد
_به اون پسره که تازه منتقل شده
یونگی اخمی کرد
+و چیش انقدر جالبه که زل بزنی بهش؟از من خوشگلتره؟
هوپی به حسادت یونگی خندید..آروم پشته یونگی زد و سعی کرد موضوع رو عوض کنه!
_راستی یونگی نامجون کجاست؟!
+کجا میخوای باشه یه گوشه دارن با جین جیک جیک میکنن
هوپی به حسه قشنگ بین دوستاش لبخند زد
+کوفت نخند میدونی اگه دخترا بفهمن جین با نامجون قراره میزاره هممونرو قتل عام میکنن!
هوپی اخم کرد..
_به کسی چه ربطی داره؟!
یونگی سعی کرد کمی آروم تر رفتار کنه
+ببین هوپی میدونم اونا دوستامونن ولی سعی کن زیاد وارد مسائل عاشقانشون نشی چون ممکنه به آیندت ضربه بزنه..
_هی بیخیال من آینده رو بدون دوستام نمیخوام
بالاخره نامجون به کلاس برگشت و مثل همیشه با لپای گل افتاده
یونگی به وضعیت همیشگی دوستش پوزخند زد
+عروس خانومو رسوندی ؟!
هوپی با پاش به پای یونگی ضربه ایی زد تا کمتر مزه بریزه..
با مهربونی سمت نامجون برگشت که هنوز تو حال و هوای قراره امروزش بود..
_خوب چطور بود نامجونی؟!
نامجون سرشو بالا آورد و ذوق زده به هوپی و یونگی خیره شد
یونگی و هوپی میتونستن قسم بخورن هیچوقت چشمای نامجونرو انقدر ستاره بارون ندیده بودن!
نامجون-همچی عالی بود همچی
و دوباره وارد هپروت شد..
ŞİMDİ OKUDUĞUN
my soulmate[complete]
Hayran Kurguیونگی:من فقط میدونم نباید این اتفاق می افتاد! جیمین:چه اتفاقی؟ یونگی:نباید عاشقت میشدم...