17

1.5K 312 40
                                    

نمیشه کسیو به زور نگه داشت..
اگه خواست بره!
بزارید بره..

[یونگی]

چقدر مراسم خاکسپاری چانیول درد آور  بود..
هیچکس به جز خودش و یونگی و نامجون اونجا نبودن!
هیچ پدری یا مادری نبود که برای مردن پسر جونش گریه کنه..

چانیول و بکهیون درخواست کرده بودن پشت یه شیشه به یادها سپرده بشن و حالا توی اتاقک کوچیک عکس چان که با شدت میخندید و یونگی خودش این عکسرو ازش گرفته بود کنار عکس
بکهیون که قیافش شاداب بود گذاشته شده بود.

یونگی به سمت راستش نگاه کرد
جیمین روی یه ولیچر نشسته بود و جین و کوکی هم بالاسرش بودن..از وقتی اومده بودن جیمین کلا داشت گریه میکرد و حرفم نمیزد یونگی اعصابش خیلی خرد شده بود ،زندگی با اونا چیکار کرده بود؟!

صدای نامجون رو از کنارش شنید که داشت با جین صحبت میکرد
مونی:دکترا چیزی نگفتن دیگه؟!
جین:نه فعلا وارد مرحله ی مرگ نباتی شده برگشتش پنجاه پنجاه

دوباره حواسشو سمت جیمین جمع کرد که ایندفعه با اخم کوکی مواجه شد که چجوری بهش زل زده!

یونگی با اخم روشو سمت نامجون برگردوند و صداش کرد
_نامجون من دارم میرم..
نامجون سری به نشونه ی تایید نشون داد و پیش یونگی رفت
+من یکم میمونم بعد میام ،میری خونه من دیگه؟!
یونگی دستی پشت سرش کشید ،نگاه ریزی به جیمین کرد و خیلی
بی ربط پرسید:
_جیمین مشکلش چی؟!
نامجون از حرف یونگی جا خورد ولی خودشو حفظ کرد
+از ترس زبونش بند اومده یکی از کلیه هاشم تازه با تهیونگ
پیوند زده مثل اینکه صبح خبر مرگ بکهیونو خیلی یهویی بهش میدن اونم از ترس و شوک زبونش بند اومده
یونگی دوباره کنجکاوی کرد
_میخوای با جین دوباره اوکی شی؟!
نامجون غمگین به چشمای یونگی خیره شد
+نمیدونم فکر نکنم الا وقت خوبی برای برگشتن باشه
یونگی دستشو رو شونه ی نامجون گذاشت..
_اگه اینو میخوای لطفا به هیچکس جز خودت فکر نکن نامجون من نمی تونم همه ی نیازهاتو جبران کنم
و برای اینکه جو سنگینشون از بین بره به نامجون چشمک زد
و نامجون برای اولین بار این روی مین یونگی اعظم رو دید
+ممنونم که درک میکنی یونگی
یونگی با لبخند نصفه و نیمه ایی عقب گرد کرد و از اونجا خارج شد ،تنها جایی که میتونست الا خوشحالش کنه فقط یجا بود دستشو
سمت داشبورد برد تا مطمئن شه که چیزایی که قبلا تهیشون کرده
بود سرجاشونه..

[جین]

بعد از رفتن یونگی نامجون حتی یک دقیقه هم تنهاش نزاشته بود واونارو تا خونه همراهمی کرد..
برای جین خیلی سخت بود که نامجون کنارش باشه اما نتونه مثل قبل باهاش باشه چون فقط خودش بود که میدونست سره یه سوتفاهم
مسخره رابطشون بهم خورده!

 my soulmate[complete]Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang