داستان ناگفته

2.1K 157 111
                                    

دو سال قبل – نوامبر

اشلی روی صندلی اش نشسته بود و سیگار میکشید. او با رضایت به صفحه ی لبتابش نگاه میکرد و کامنت های مثبت را میخواند. مردم عاشقش بودند! او قلاده ای که در دست داشت را کشید و یلیس از زیر میز به سمت او آمد. او سرش را پایین نگه داشته بود و مطیعانه منتظر دستوری از طرف اشلی بود.

_ فیلم برداری آخر خوب پیش رفته. با سه ملیون بازدید رکورد زدیم.

یلیس که هنوز سرش را پایین نگه داشته بود گفت:" بخاطر اینه که شما ارباب فوق العاده ای هستین!"

اشلی لبخندی زد و سر یلیس را مانند سگی نوازش کرد. اما چیزی او را آزار میداد. وقتی فیلم را دوباره پخش میکرد متوجه کبودی بزرگی درست روی ران پای یلیس دیده میشد. اشلی این را موقع فیلم برداری دیده بود اما فرصت صحبت درباره ی آن نبود.

_ شلوارت رو در بیار.

یلیس بدون هیچ حرفی سریع از جا برخواست و شلوارش را در آورد. کبودی هنوز آنجا بود. حتی بزرگتر از قبل. به غیر از آن پاهای یلیس از قبل لاغرتر شده بود.

_ این جای چیه؟

یلیس با دست پاچگی گفت:" زمین خوردم."

اشلی می فهمید که او دروغ میگوید. اما نمیتوانست ثابت کند.

_ کمتر از مقداری که بهت گفتم غذا میخوری؟

_ نه ارباب.

_ هفته ی دیگه که میای نمیخوام با این وضع ببینمت. بدنت باید کامل سالم باشه. از این به بعد خودم برنامه ی غذاییت رو مشخص میکنم.

یلیس تنها گفت:" چشم." اما ظاهرش غمگین به نظر می رسید. اشلی صورت او را در دستانش گرفت و گفت:" اگه چیزی هست که داری ازم پنهان میکنی تنبیه سختی در انتظارته!"

_ قسم میخورم چیزی نیست!

دروغ بعدی... اشلی با سردی گفت:" دیگه وقتشه که بری. همدیگه رو سه شنبه برای فیلمبرداری بعدی میبینیم."

اشلی قلاده را از دور گردن یلیس باز کرد. او غمگین به نظر می رسید. احتمالا بیشتر میخواست. اما برای دروغگویی مثل او دیگر کافی بود...

یلیس بدون هیچ حرفی لباس هایش را پوشید. کیفش را روی شانه اش گذاشت. اشلی برای بدرقه در را برای او باز کرد. یلیس هنوز در آستانه ی در بود که ایستاد و به ناگاه روی زمین زانو زد و پاهای اشلی را بغل کرد.

_ ارباب خیلی دوستتون دارم!

اشلی سعی میکرد خودش را از او جدا کند. این قرار بود به یک دردسر تبدیل شود....

_ تمومش کن!

_ خواهش میکنم منو نادیده نگیرین. خواهش میکنم بگین که منو به عنوان چیزی بیشتر از برده تون دوست دارین!

Hit me harder Where stories live. Discover now