Part one

834 128 12
                                    

~ A Thousand Years - Christina Perri~

د.ا.د سوم شخص
ــ هى زين . چطورى ؟
+خوبم لو . ميخوايم ببينيمت
ــ واى نه ! لطفا خونه منو تبديل به كاروانسرا نكن . خواهش ميكنم .
+برو بابا .. فقط خودم، ليام، نايل و النور
ــ نهه! اون جاروبرقى ِكراش پيتزا رو نيار . نايل كل زندگى منو ميخوره .
+پسره خسيس ؛ خودمون غذا ميگيريم ميايم . منتظرمون باش . باى
ــ باشه. فقط ... الو ..زين ؟
لويى با خودش فكر كرد : "آه ! اين پسر هيچوقت منتظر جواب آخرت نميمونه .
خدايا خودت رحم كن ؛ يه گله قراره به خونه نازنينم حمله كنن ."
•••••
*صداى زنگ در *
لويى_ سلام به همگى .
همه به شكل عادى كه انگار خونه خودشون باشه ، وارد شدن و نشستن .
زين و ليام كنار هم ، نايل كنار پيتزاها و النور همونطور  كه سرش تو گوشيش بود روى مبل تك نفره نشست .
لويى_ اصلا تعارف نكنين ؛ خواهشا راحت باشين . اينجا خونه خودتونه .
نايل _ تاملينسون . به جاى حرف زدن نوشيدنيا رو بيار كه من حسابى گرسنه ام و ميخوام يه پيتزا نوش جون كنم.
ليام _ نايل ! تو يه پيتزاى كامل تو ماشين كوفت كردى .
نايل _ خب كه چى؟ من از صبح هيچى نخورده بودم .
النور _ خداى من نايل ! تو حتى نصف ناهار منم خوردى !
نايل كه سعى ميكرد خودش رو مظلوم جلوه بده و بحث رو عوض كنه ، جواب داد _ خودت گفتى اشتها ندارى . البته من كه ميدونم بخاطر اون ميخواى خودتو روى فرم نگه دارى.
النور _ خدايا .. لويى تو يه چيزى بهش بگو . بگو من از اول هميشه خوش تيپ و خوش هيكل بودم ؛ و اين كارها بخاطر نيك نيست .
لويى_ واو مرسى كه فهميدين منم تو اين خونه ام . و خواهشا اين بحث رو تموم كنين . ميشه بگين چرا به خونه ام يورش آوردين ؟
زين _ اولا كه ما دوستاتيم و ميتونيم هر موقع خواستيم بيايم ببينيمت . دوما ، بد شد كه از اين تنهايى ِ مزخرفى كه نميخواى ازش بيرون بياى، درت آورديم ؟
لويى_ هى من تنهاييمو دوست دارم و بهش عادت كردم . تازه من اونقدرا هم تنها نيستم . شما فاكرا رو دارم ، سوفيا و ديلِن سرِكار و ...
نايل كه توى اين فاصله خودش دست به كار شده بود و بطرى هاى نوشيدنى رو باز ميكرد ، با دهن پر از آشپزخونه گفت _ و ؟؟
لويى_ و هيچكس ! خب كه چى ؟ كسى منو نميخواد، منم به شخص جديدى تو زندگيم نياز ندارم .
ليام _ دارى. تو بايد يكم تنوع تو زندگيت ايجاد كنى .
لويى _ ميشه دوباره اين قضيه رو نيارين وسط ؟
النور _ لو ، اين قضيه وسط هست . چرا الكى تظاهر ميكنى كه با اين زندگى تكراريت مشكلى ندارى ؟ تو به يه آدم ِ جديد و خاص تر تو زندگيت نياز دارى . مثل همه ما .
زين _ آفرين ال . تو كل زندگيت يه حرف درست زده باشى همينه .
النور لبخند ميزنه و دوباره حواسشو به گوشيش ميده . وقتى با نيك حرف ميزنه ، هيچ چيزى نميتونه ناراحتش كنه .
خونه توى سكوت بدى فرو رفته بود و كسى ميل خوردن نداشت؛ البته هيچكس به جز نايل .
زين_ هى جلبكا ..من يه ايده دارم .
ليام _ ايده ات چيه لاو ؟
زين _ لويى تو كه با آدماى واقعى مشكل دارى ، پس بايد توى يكى از اين اپ هاى دوست يابى دوست پيدا كنى . يكم سرگرمت ميكنه .
و دفعه بعد كه ميام، به جاى اينكه به ديوار زل زده باشى و ريه هاتو به فاك بدى ، سرت تو گوشيته و دارى با يكى ارتباط برقرار ميكنى .
ناايل ، اين كار دست تو رو ميبوسه .
نايل _ حله .
لويى_ چى ؟ نه نه نه نه ! نايل گوشيمو پس بده . اصلا گوشى يه وسيله شخصيه . فاك.. تو رمزشو از كجا ميدونى ؟
النور _ يه جورى ميگه رمز انگار بايد واسه باز كردن گوشيش يه معما حل كنى . تاريخ تولد هم شد رمز؟
لويى محكم به پيشونيش زد و تصميم گرفت تو اولين فرصت رمز گوشيش رو تغيير بده .
اون نمى تونست حريف نايل و زين بشه؛ در نتيجه فقط سر ليام غر ميزد و ليام با خنده جوابشو ميداد .
درسته كه همه از وضع زندگى دوستشون ناراضى بودن .. ولى نميتونستن و نميخواستن كه بذارن به همون حال باقى بمونه .
نايل _ خب .. اينم يه برنامه كاربردى؛ تنها كارى كه بايد بكنى ، وارد كردن يه سرى اطلاعاته . ترجيحا اسم كاملت رو ننويس و حواست باشه با كيا چت ميكنى . پروفايلت هم عكس خودت نباشه ؛ يكم مرموز باش.
لويى_ الان بايد ازت تشكر كنم ؟
نايل با لبخند جواب داد_ همين كه با اون قيافه اخموت بهم نگاه نكنى كافيه .
ليام كه ميخواست جو رو تغيير بده ، گفت _ خب ، حالا كه همه چيز به خوبى تموم شد ، پيتزاها رو بيارين كه من ديگه تحمل ندارم .
نايل سعى كرد با آروم ترين تُن صدا بگه _ يه پيتزا واسه ٤ نفريتون كافيه ديگه نه ؟
________________________________________
سلامى دوباره 🙂
ووت و كامنت يادتون نره 😅
حرفى ؟ سخنى ؟
اميدوارم خوشتون بياد :)
لاو يو آل ♥️

My Unknown Lover ~[L.S]~Where stories live. Discover now