~ Here comes the sun - the Beatles ~
ــ سوف ، حساب ميز شماره ٥ رو بهم بده .
+ اوكى لويى .. ولى از قيافه ات معلومه دارى از سردرد مى ميرى !
لويى واقعا داشت از سردرد مى مرد ؛ ولى ميخواست انكارش كنه كه با صداى ديلن به سمتش برگشت .
+ لويى .. بعد از اينكه به اون ميز رسيدگى كردى يه لحظه بيا كارت دارم .
ــ باشه.
ــ خب ، اتفاقى افتاده ديل ؟
+ آره ، واسه تو افتاده .
از صبح حواسم بهت هست و فهميدم كه يكى دو بار سرت گيج رفت و سوفيا بهم گفت كه سردرد دارى .
به نظرم برو خونه و استراحت كن . به تموم شدن شيفتت هم زمان زيادى نمونده ؛ ولى برو .
فقط يه چيزى .. اين هفته ، هفته آخره . همونطور كه ميدونى، قراره يه سرى تغييرات بديم و آدماى جديد استخدام كنيم . البته نظر بقيه هم توى تغييرات برام مهمه ..و ميتونى يه تعطيلات درست حسابى داشته باشى .ــ ممنونم ديلن ؛ پس ميرم . باى .
+ باى.
•••
هندزفريش رو از گوش هاش در مياره و وارد فروشگاه ميشه.
و باز هم اميدواره كسى كه باهاش ملاقات ميكنه ، هرى باشه، نه آقاى اسكات .
دروغ چرا ؟ لويى ترجيح ميده آقاى اسكات كلا محو بشه .آروم و خسته به سمت صندوق قدم برمى داره . صورت شخص رو نميبينه ؛ اما كيه كه صاحب اون موهاى فر رو نشناسه ؟
ــ سلام هرى .. حالت چطوره ؟ راستش اومدم علاوه بر خريدهام ازت معذرت خواهى كنم .
فكر كنم اون روز يكم تند باهات برخورد كردم ...+ اوه ، سلام لويى . به قول خودت اون قضيه واسه چند روز پيشه و مهم نيست . مرسى كه حالمو پرسيدى .. اما فكر نميكنم براى يه مشترى ، حال يه فروشنده جايگزين زياد مهم باشه . اينطور نيست ؟
خب ، اون پسر هنوز دلخور بود و سردرد لويى ، هر لحظه اون رو كلافه تر ميكرد . اما ، به نظر نميومد مشكل هرى فقط با لويى باشه .
ــ هى ، ميدونم به من مربوط نيست . ولى .. اگه چيزى شده كه ميتونى بهم بگى ، من ميشنومش . شنونده خوبى ام .
+ مطمئنى ؟
ــ فقط .. بگو .
هرى سرش رو پايين انداخت تا با لويى چشم تو چشم نشه ؛ و با خجالت گفت :
+ اوكى .. خب ، بدون مقدمه ميگم . من قبل از اينكه اسكات ازم بخواد اينجا كار كنم ، بى كار شده بودم .. و خوشحال بودم كه تا يه مدتى دوباره كار دارم و قراره پول دربيارم.
ولى ، امروز اسكات بهم زنگ زد و گفت چند روز ديگه برمى گرده.
YOU ARE READING
My Unknown Lover ~[L.S]~
Fanfiction[compeleted] تاحالا ديدى يه آدم كور عاشق بشه ؟ من دقيقا مثل همونم . تنها دارايى من از اون ، حرفاشه . تاحالا نديدمش ، ولى ميدونم خيلى دوسش دارم ؛ شايد نتونم به خودش بگم ، ولى ميخوام كه يكى به جز خودم بدونه . برام مهم نيست چه شكليه ، هر مشكلى هم ك...