~ What A Feeling - One Direction ~
لويى نزديك پارك بود، كه چشمش به يه گل فروشىِ كوچيك خورد.
شايد خوب بود كه براى اچ گل بگيره .
ولى چه رنگى ؟ اصلا چه نوع گلى ؟با قدم هاى آهسته وارد شد و به زن ِ مُسِنى كه فروشنده بود، سلام كرد.
زن با لبخند جوابش رو داد و دوباره مشغول تزئين سبد گل جلوش بود.
با خوش رويى پرسيد _ چه كمكى مى تونم بهتون بكنم؟لويى همون طور كه با ذوق به هر طرف مغازه سرك كشيد، گفت_ مى خوام گل بخرم.
زن بهش خنديد.
_ اگه حتى چيز ديگه اى هم بخواى، اينجا به جز گل، چيز فروشى وجود نداره.+ ببخشيد، من يه كم هول شدم. نمى دونم چه نوع گلى بخرم.
ــ مى خواى برى سر قرار ؟
لويى پشت گردنش رو خاروند.
_ آم، شايد ؟ .. يه جورايى .ــ خب پس يه شاخه گل كافيه. از رُز خوشش مياد؟
+ همه گل ها رو دوست داره. رز خوبه.
ــ چه رنگى ؟ قرمز ؟ آبى ؟ سفيد ؟ صورتى ؟
لويى كمى خنديد.
+ فكر كنم .. آبى ، نه نه قرمز.ــ هى، چقدر مضطربى پسر! آروم باش.
+ به نظرتون چه رنگى مناسب تره؟
ــ كار خوبى كردى كه نظرم رو پرسيدى. من ميگم سفيد؛ ساده و دلنشين.
+ درسته؛ پس ، يه شاخه گل رز سفيد بهم بدين.
لويى بعد از حساب كردن پول، تشكر و خداحافظى كرد.
و به خودش قول داد كه بعدا دوباره به اون گل فروشى برگرده.
اونجا حسابى به دلش نشسته بود.كمى قدم هاش رو تند كرد، و به ورودى پارك رسيد.
ضربان قلبش رو، بيشتر از هر وقتى احساس مى كرد.
تضاد جالبى بود؛ آهسته بودن قدم هاش، و ضربان قلب زيادش.
چند نفر بهش تنه زدن ؛ اما ، براى لويى هيچ اهميتى نداشت.به گلى كه توى دستش بود، خيره شد.
يعنى ، الان كه اچ رو ببينه چى ميشه ؟
اچ ازش خوشش مياد؟؟
نكنه اچ با همون آدم احمقى كه روش كراش داشت بياد؟
افكار مختلفى، به طور هم زمان، ذهنش رو درگير كرده بود.به اطراف كمى نگاه كرد و روى نيمكتى نشست.
مى خواست به اچ پيام بده، كه نگاهش به شخص آشنايى افتاد، كه بهش نزديك بود.
خب ، تشخيص اين كه اون فرد هريه، آسون بود.
ESTÁS LEYENDO
My Unknown Lover ~[L.S]~
Fanfic[compeleted] تاحالا ديدى يه آدم كور عاشق بشه ؟ من دقيقا مثل همونم . تنها دارايى من از اون ، حرفاشه . تاحالا نديدمش ، ولى ميدونم خيلى دوسش دارم ؛ شايد نتونم به خودش بگم ، ولى ميخوام كه يكى به جز خودم بدونه . برام مهم نيست چه شكليه ، هر مشكلى هم ك...