Part eleven

374 80 92
                                    

~ Back To You - Selena Gomez ~

صبح ، وقتى لويى از خواب بيدار شد ، يه اهنگ شاد انتخاب كرد و پخشش كرد .
از اين به بعد مى خواست تا مى تونه ، خوب و پرانرژى باشه.

همه چيز نرمال بود ، تا زمانى كه لويى يادش اومد نمى تونه هر چيزى كه دوست داره بپوشه .

ايده الكس پذيرفته شده بود ، و رنگ هاى ملايم و روشن براى نقش هاى مختلف ، انتخاب شده بود .
لويى مى دونست كسايى كه توى آشپزخونه ان ، بايد يه تيشرت ساده كِرِم رنگ بپوشن ، صندوق دار ها صورتى كم رنگ ، و پيشخدمت ها ، آبى .

لويى اين رنگ رو دوست داشت ، در واقع عاشقش بود ؛ ولى اينكه مجبور باشه هر روز سر كار يه چيزى بپوشه ، به نظر خسته كننده مى اومد .

بعد از كلى كلنجار رفتن ، جلوى آينه ايستاد و به خودش خيره شد .

ــ تو خوب به نظر ميرسى .. مهم همينه .
تاملينسون ، تو هر چيزى بپوشى بهت مياد ؛ حتى گونى .
اگه يه گونى رو تمام سال هم بپوشى ، باز همه عاشقتن .

چشمكى به انعكاسش توى آينه زد و از خونه بيرون اومد .

توى خيابون ، براى دو تا بچه دست تكون داد و بهشون لبخند زد.
به يه نوازنده خيابونى كمى پول داد و بهش گفت قشنگ ميزنه.

شهر لندن ، تا به حال با اين لويى ملاقات نكرده بود .

وقتى وارد كافه مى شد ، چشم هاش رو بست و بعد از چند لحظه بازشون كرد .

لويى _ هولى ، فاكينگ ، شت !

ديلن لبخند مغرورانه اى زد و گفت _ خيلى خوب شده ، مگه نه ؟

لويى _ نه اصلا .

سوفيا _ چى ؟!

لويى همونطور كه يكى از ميزهاى چوبى رو لمس مى كرد؛ جواب داد _ اينجا عالى شده . خيلى قشنگه !

ديلن _ طراحى جديد كار ايشون بوده .
معرفى مى كنم ؛ آماندا گرِى ، دوست دخترم .

و به نرمى گونه دختر رو بوسيد .

لويى با چشم هاى گرد شده زمزمه كرد _ دوست دختر ؟؟

آماندا جلو اومد و با لويى دست داد .

لويى _ توى همين يه هفته با هم دوست شدين ؟

آماندا _ نه ؛ در واقع ، ديلن گفت از وقتى كه در مورد طراحى باهم حرف مى زديم از من خوشش اومده ولى پيشنهادش رو دو روز پيش بهم داد .. و منم قبول كردم .

My Unknown Lover ~[L.S]~Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang