~ Back To You - Selena Gomez ~
صبح ، وقتى لويى از خواب بيدار شد ، يه اهنگ شاد انتخاب كرد و پخشش كرد .
از اين به بعد مى خواست تا مى تونه ، خوب و پرانرژى باشه.همه چيز نرمال بود ، تا زمانى كه لويى يادش اومد نمى تونه هر چيزى كه دوست داره بپوشه .
ايده الكس پذيرفته شده بود ، و رنگ هاى ملايم و روشن براى نقش هاى مختلف ، انتخاب شده بود .
لويى مى دونست كسايى كه توى آشپزخونه ان ، بايد يه تيشرت ساده كِرِم رنگ بپوشن ، صندوق دار ها صورتى كم رنگ ، و پيشخدمت ها ، آبى .لويى اين رنگ رو دوست داشت ، در واقع عاشقش بود ؛ ولى اينكه مجبور باشه هر روز سر كار يه چيزى بپوشه ، به نظر خسته كننده مى اومد .
بعد از كلى كلنجار رفتن ، جلوى آينه ايستاد و به خودش خيره شد .
ــ تو خوب به نظر ميرسى .. مهم همينه .
تاملينسون ، تو هر چيزى بپوشى بهت مياد ؛ حتى گونى .
اگه يه گونى رو تمام سال هم بپوشى ، باز همه عاشقتن .چشمكى به انعكاسش توى آينه زد و از خونه بيرون اومد .
توى خيابون ، براى دو تا بچه دست تكون داد و بهشون لبخند زد.
به يه نوازنده خيابونى كمى پول داد و بهش گفت قشنگ ميزنه.شهر لندن ، تا به حال با اين لويى ملاقات نكرده بود .
وقتى وارد كافه مى شد ، چشم هاش رو بست و بعد از چند لحظه بازشون كرد .
لويى _ هولى ، فاكينگ ، شت !
ديلن لبخند مغرورانه اى زد و گفت _ خيلى خوب شده ، مگه نه ؟
لويى _ نه اصلا .
سوفيا _ چى ؟!
لويى همونطور كه يكى از ميزهاى چوبى رو لمس مى كرد؛ جواب داد _ اينجا عالى شده . خيلى قشنگه !
ديلن _ طراحى جديد كار ايشون بوده .
معرفى مى كنم ؛ آماندا گرِى ، دوست دخترم .و به نرمى گونه دختر رو بوسيد .
لويى با چشم هاى گرد شده زمزمه كرد _ دوست دختر ؟؟
آماندا جلو اومد و با لويى دست داد .
لويى _ توى همين يه هفته با هم دوست شدين ؟
آماندا _ نه ؛ در واقع ، ديلن گفت از وقتى كه در مورد طراحى باهم حرف مى زديم از من خوشش اومده ولى پيشنهادش رو دو روز پيش بهم داد .. و منم قبول كردم .
KAMU SEDANG MEMBACA
My Unknown Lover ~[L.S]~
Fiksi Penggemar[compeleted] تاحالا ديدى يه آدم كور عاشق بشه ؟ من دقيقا مثل همونم . تنها دارايى من از اون ، حرفاشه . تاحالا نديدمش ، ولى ميدونم خيلى دوسش دارم ؛ شايد نتونم به خودش بگم ، ولى ميخوام كه يكى به جز خودم بدونه . برام مهم نيست چه شكليه ، هر مشكلى هم ك...