~ Memories - Maroon 5 ~
+ زين ، ميگم اون كنترل لعنتى رو بده به من..
زين همون طور كه محكم كنترل تلويزيون رو مى كشيد، گفت_ نه، نوبت منه ..
+ چى چيو نوبت توئه ؟! مگه سرسره سواريه .
ــ اين از سرسره سوارى مهم تره ؛ الان برنامه موردعلاقه ام رو داره.
+ مى تونى فردا تكرارش رو ببينى . وقتى كه من نيستم.
ــ نه الاننن.
+ الان كنترل رو مى شكنى ؛ ولش كن.
ــ خودت ولش كن. تو كه دارى محكم تر مى كشيش.
زين به اطراف نگاه كرد و گوشى لويى رو روى ميز ديد.
البته نگاهش از چشم لويى دور نموند ؛ اما تا لويى به خودش بياد، دير شده بود.ــ هاها، حالا كنترل مى تونه واست خودت باشه.
+ نه .. گوشى رو بده عوضى.
ــ يا گوشيت يا كنترل . اصلا نه ؛ مى خوام ببينم چى توى گوشيت دارى كه چند وقته همه اش قايمش مى كنى.
+ هيچى ندارم.
ــ الان مشخص ميشه.
+ نه ، اه . واى، ول كن . بيا ، من كنترل رو ميدم. تو گوشى رو بده.
ــ خوبه . با شمارش من ..
زين و لويى، هردو با هر شماره ، دست هاشون رو نزديك هم مى آوردن، تا كنترل و گوشى رو مبادله كنن.
ــ سه ، دو ، يك .
و لويى سريع گوشيش رو قاپيد.
تا وقتى كه رمز گوشيش همون تاريخ تولدش بود، همه چيز در خطر بود.
چرا تا الان عوضش نمى كرد؟ نمى دونست.+ صداى تلويزيون رو زياد نكن ، مى خوام برم تو اتاق استراحت كنم.
ــ اينم يكى ديگه از دروغ هاته ، تاملينسون. من كه مى دونم با يكى چت مى كنى ؛ فقط نمى دونم اون شخص كيه .
+ عوضى .. تو من رو مى پايى ؟؟
ــ نه ، رفتاراى تو خيلى ضايع اس .
لويى به اتاقش رفت و با حرص در رو بست.
و صداى خنده بلند زين رو نشنيده گرفت.
در اتاق رو هم قفل كرد تا از هر احتمالى جلوگيرى كنه.L : " سلام اچ "
H : " سلام ، چه طورى ؟ "
YOU ARE READING
My Unknown Lover ~[L.S]~
Fanfiction[compeleted] تاحالا ديدى يه آدم كور عاشق بشه ؟ من دقيقا مثل همونم . تنها دارايى من از اون ، حرفاشه . تاحالا نديدمش ، ولى ميدونم خيلى دوسش دارم ؛ شايد نتونم به خودش بگم ، ولى ميخوام كه يكى به جز خودم بدونه . برام مهم نيست چه شكليه ، هر مشكلى هم ك...