پارت چهل و پنجم

1K 151 26
                                    

روز آخر فیلمبرداری بود. امشب کار جرد رسما تموم می‌شد. می‌خواست بعد از این پروژهء سنگین مدتی دور از سینما باشه و استراحت کنه.

سکانس آخر مقابل کالین بازی داشت، سکانس احساسی‌ای بود و کارگردان مطمئن بود همهء بیننده‌ها بعد از دیدن این صحنه تحت تأثیر عشق اساطیری اون دو تا قرار می‌گیرن و هیچ‌وقت این فیلم رو از یاد نمی‌برن.

جرد با حرکت کارگردان وارد صحنه شد و به طرف کالین رفت. دیالوگ‌هاش رو خوب حفظ کرده بود، ولی اونها چیزی نبودن که الان بخواد بگه…
جرد حرف‌های دیگه‌ای توی ذهنش بود، چون خودش به اندازه‌ای عاشق شده بود که با هفاسشن همزاد پنداری می‌کرد.

تصمیم گرفت فیلمنامه رو کنار بذاره و حرف‌های خودش رو بزنه، می‌دونست کارگردان با بداهه پردازی مشکلی نداره.
جرد:‹شب دل‌انگیزیه، امیدوارم پایان روزگار ما نباشه و ستاره‌ها همواره بر فراز راهمون بدرخشند.›

کالین کسی نبود که کم بیاره و رشتهء کار از دستش در بره. با خونسردی دیالوگ‌های الکساندر رو جوری برگردوند که جوابی برای جرد باشه.
کالین:‹اعتمادم نسبت به تو داره سست می‌شه، تعجب می‌کنم که هنوز پیش من میای…›

جرد:‹فکر کردم که دیگه دوستت نداشته باشم، اما اولین روز جداییمون فهمیدم هزار بار بیشتر دوستت دارم!›

کالین:‹مرد جنگی زندگی طولانی‌ای نداره. نگاه کن، باید توشه بچینیم و بریم، مرگ به ما خیلی نزدیکه.›

جرد:‹بهم نگو که فرصت‌ها از دست رفته، هنوز راه درازی تا آینده داریم.
پس بهم بگو، زیباترین در این جهان و ای دوست داشتنی…›
احساساتش عمیق‌تر شدن، قدمی فراتر رفت و انگشترش رو از دستش درآورد و به انگشت کالین فرو کرد.*
جرد:‹تا پایان این راه با من همراه می‌شی؟›

کالین خواست جرد رو امتحان کنه:‹تا الان زخم‌های زیادی برداشتم اما هیچ کدوم نتونستن منو بشکنن، بگذار کسی که درد رو نمی‌شناسه عهد و پیمان قدم گذاشتن در راه عشق رو نبنده که سراسر درد و غم و بدنامیه!›

جرد:‹ولی عشق می‌تونه روح رو محکم و جسم رو قوی‌ کنه.›

کالین:‹یا با دست رد به سینه زدن جسم و روح رو در هم بشکنه!›

جرد:‹اما من عاشقتم و به این عشق از ته قلب ایمان دارم.›

کالین:‹حرفات شیرینه، مثل یه رویا!›

جرد:‹رویا صادقانه‌ترین جاییه که انسان‌ در اون قدم می‌ذاره.›

صداقت جرد تردید رو توی دل کالین کشت. کالین قدمی به جلو اومد، اشک‌های جرد رو پاک کرد و صورت بی‌نقصش رو جلو برد و لب‌های جرد رو بوسید.

کارگردان کات داد. جرد و کالین به طرف عوامل برگشتن که با گریه داشتن این صحنه رو نظاره می‌کردن. به افتخار کالین و جرد دست زدن و بهشون خسته نباشید گفتن.
عشق الکساندر و هفاسشن با وجود کالین و جرد دوباره زنده شد!

BodyguardWhere stories live. Discover now