بک با حس لرزیدن گوشیش زیر بالشتش ، از چرت کوتاهش بلند شد .
دستش خزید زیر بالشتش و گوشیش رو بیرون اورد .
* بله بفرمایید ...* خواب الو گفت .
* یا ! ما اینجا تا پای مرگ رفتیم تو گرفتی کپیدی؟* با صدای اشنایی که توی گوشش پیچید چشم هاش درشت شد * تویی ؟ کای ؟چیشده کیونگ حالش خوبه ؟*
انگار که با خواب کیلومتر ها فاصله داشته باشه ، هول و تند پرسید .
کای لقبی بود که بک به جونگین داده بود ، از راهنمایی که باهم اشنا شده بودن فقط یکماه اول جونگین صداش میزد .
* ما خوبیم بک خیالت راحت . * صدای کیونگ رو هم از پشت خط شنید .
* بک گوش کن ببین چی میگم ... نقشه لو رفته ... چیووک باهوش تر از اونی بود که فکرشو میکردیم . خیلی راحت تونست بفهمه که ما جاسوسیم ... *
حرفش تموم نشده صدای فریاد بک بلند شد .
* یعنی چی فهمیده ؟ فاک اون نقشه حرف نداشت ... الان شما مردین یا زنده این ؟ چجوری از دستش فرار کردین ؟*
* فرار نکردیم بک ... راستش خودش گذاشت بریم.* * شوخی میکنی ؟ کیونگ اون به نوزاد ها هم رحم نمیکنه ! حالا چجوری شده که از جون دوتا جاسوس گذشته ؟ عاشق پشم و ابروی تو شده یا جذابیت اون دیوث ؟*
* یاا منم اینجا نشستما !* جونگین با اعتراض داد زد .
کیونگ اهی کشید * هیچدومش بک . گفتش با کشتن ما چیزی نصیبش نمیشه . از من میشنوی جلسه رو جلو بنداز . *
* چرا ... چیزی فهمیدین ؟*
کیونگ نفس عمیقی کشید * وضعیت از قرمز هم گذشته بک ... پیامش این بود . منتظر یه سوپرایز از طرف من باشید ... *
بک اهی کشید . این خوب نبود . این اصلا خوب نبود .
اگه اون گفته بود که یه سوپرایز داره یعنی ماجرای ۱۶ سال پیش تکرار میشد ؟
سرش رو تکون داد . دیگه اجازه نمیداد همچین اتفاقی بی افته .
* به اعضا زنگ بزنید . بگین همه تا دو ساعت دیگه توی بار همیشگی باشن . *
سریع گفت و تلفن رو قطع کرد . و راهی اتاق لوهان شد .
* لو ... وضعیت قرمزه ... *وقتی درو باز کرد با داد گفت .
لوهان که داشت کتاب میخوند از فریاد یهویی بکهیون از تختش افتاد پایین .
* خیلی دوست داری منو سکته بدی نه؟؟*
بک بی توجه به لوهان رفت سمت کمدش .
*یا بکهیون ... دوباره قرار داری اوندی سر وقت لباس های من ؟*
لوهان با لحن شوخی گفت .
وقتی جوابی نشنید بیشتر تعجب کرد .
* بک چرا رنگت پریده ؟*
سکوت .
با نگرانی رفت و وایسات پیش بکهیون و شوتش رو تکون داد .
*نمیریا ! یاا الان اگه سکته کنی من میدونم و تو !*
پس گردنی محکمی به بک زد که اخش بلند شد .
*اخخخخ ... وحشی ! چرا میزنی ؟*
*رفته بودی تو هپروت !*
بک گیج پلک زد .
بعد دوباره نگاهش رو داد به لباس های لوهان .
*جونگین زنگ زد ... نقشه لو رفته ... چیووک برامون نقشه داره لو ... الان من چه خاکی تو سرم بریزم ؟ برم پیش بقیه چی بگم ؟*
لوهان هم نگاهش رو داد به لباس ها .
* یعنی الان نقشه لو رفته و تو ننیدونی به بقیه چی بگی ؟*
بک با لبای اویزون سرش رو تکون داد .
* مگه باید چیزی بگی؟*
* یا لوهان الان خر نشو جون جدت . اگه چیووک برگشته گفته براتون سوپرایز دارم ینی فاتحه ی هممون خوندست !*
بک اهی کشید .
لوهان زیر لب لعنتی فرستاد .
از اون سازمان کوفتی متنفر بود .
تقریبا همه ی کار های سازمان روی دوش بک بودش .
از اروم کردن اعضای سازمان تا نقشه کشیدن و عملی کردنش .
بک تو مدرسه نمره هاش تعریفی نداشتن و زیاد باهوش نبود . ولی توی نقشه کشیدن کارش حرف نداشت .
بیشتر نقشه هایی که میکشید عملی میشد ولی بیشترشون هم لو میرفت .
*چیووک خیلی باهوشه ... نباید اینجوری دست کم میگرفتیمش .*
با صدای هالمونی نگاهشون برگشت سمت در .
* بکهیون . جلسه رو بنداز امروز . *
بک سری تکون داد * به کای گفتم زنگ بزنه به بقیه بگه . *
هالموتی برگه ای رو داد دست لوهان * دو نفر رو میخوام بیارم تو گروه اصلی ، الاف فقط ۶ نفر هستیم ، ولی بازم دو نفر هم دونفره *
لوهان اسم هارو خوند *اوه سهون ... پارک چانیول ...*"چی ؟ وایسا وایسا ...
پارک چانیول ؟؟
چقد این اسمه اشنا میزنه ... دوسته ؟ فامیله ؟ قلدره دبیرستانه ؟
پارک چانیول .... اها ! یادم افتاد
همون پسره لنگ دراز مو قرمز مغرور تو بار !"
بک با خودش فکر کرد .
YOU ARE READING
♣️The Sign♣️
Fanfictionthe sign کامل های اصلی : چانبک ، هونهان کاپل های فرعی : کریسهو ، کایسو نویسنده : endless ژانر : اسمات ، کمدی ، ماورائی ، جنایی "چی میشه اگه دوسم داشته باشی ؟" "بهت عادت میکنم ، خیلی زیاد . و خدا هم ازم میگیرتت . میگن اگه کسی ر دوست داشته باشی خدا...