♠️team work

25 8 0
                                    

دقیقا روز چهارشنبه بود و روز قرار دیدارشون با بکهیون و لوهان .
* هیونگ این خوبه ؟*
چان پوفی کشید . * تویه عنتر هرچی بپوشی بهت میاد . توی این نیم ساعت دفعه ی پنجمته که این سوال رو میپرسی .*
سهون جلوی ایینه به تیپش نگاه کرد .
چرا اینقدر به خودش میرسید ؟
میخواست دیدار اولشون رو پاک کنه ؟
* میگم هیونگ .... اون حرفی که اونروز زدی واقعی بود ؟*
* کدوم ؟*
* همونی که گفتی این پسره بکهیون سکسیه .*
چان داغ شدن گوشاش رو احساس کرد .
* به تو چه ربطی داره !!! من یه چیزی پروندم حالا.
حفظش کردی بکوبونی تو سرم ؟ اصلا برو بیرون منم حاطر شم بریم دیگه . حوصله غر و لند ندارم اصلا !*
سهون رو به بیرون اتاقش هل داد و در و محکم جلو روش بست .
* باشه حالا چرا قاطی میکنی ؟*
چان به در تکیه داد و نفس عمیقی کشید .
* خودم کردم که لعنت بر خودم بادددد ... *
از سال اخر دبیرستانش فهمیده بود که به دخترا علاقه ای نداره .
با دختره هم میخوابید بعضی وقتا ولی گرایش اصلیش پسرا بودن .
تا حالا پسر های خشگل و جذاب زیادی دیده بود و مخشون رو زده بود ولی با هیچ کدومشون رابطه ی جدی که بخواد قرار بزاره نداشت .
اهی کشید و راهی حموم شد .
اگه میخواستن که با همکار و رئیسشون خوب کنار بیان باید سر وقت محل قرارشون حاظر میشدن .
.
.
.
لوهان هوفی کشید و به ساعت نگاه کرد  .
* ساعت شده ۴ و هنوز اینا نیومدن !*
بکهیون همونطور که سرش تو گوشی بود خندید .
* اروم باش بابا .... مهم اینه که بالاخره میان .*
همون موقع صدای زنگ به صدا دراومد .
بک درو باز‌ کرد و با چانیول و سهون مواجه شد .
* چیه ؟ عروسیه ؟* با خنده روبه سهون گفت .
چانیول تکخندی زد و بقیه خندش رو خورد .
لوهان هم با دیدن سهون خندش گرفت .
*‌لازم نیست دیگه اینقد رسمی باشی جناب اوه !*
* هه ... شما هم لازم نیست اینقدر رسمی صحبت کنی جناب شیو لوهان .*
بک با لبخند مصلحتی نگاهی بین لوهان و سهون رد و بدل کرد .
*واو ... جو چه شخمیه .... خوب دیگه بریم سر کارمون از همین الانم میتونم بگم تا ساعت ۱۲ گیریم .*
بعد راهی یکی از اتاقا شد .
همون موقع صدای خیلی خرابی از اهنگ خوندن یه نفر اومد .
بک پوکر به در حموم خیره شد .
*سومین خودشو میکشه .*
*شک نکن ... * لوهان پوکر تایید کرد .
*اوپااااااا شامپوی منو دوباره استفاده کردی ؟*
سومین بت فریتد بلندی گفت ولی وقتی دوتا غریبه میش بک و لوهان دید رسما رنگ گوجه فرنگی شد .
* اوما باید بهم میگفتی مهمون داریم ... *
بک لبخند شرمنده ای زد .
این مدل حرف زدن سومین عاقبت خوبی نداشت .
* ببخشید سومینا .... وقت نشد دیگه بهت بگم .*
سومین چشم غره ی ناجوری تقدیم بکهیون و لوهان کرد و راهی اتاقش شد .
* ابجیته ؟*
سهون با کنجکاوی پرسید .
*هم اره هم نه ... میدونم یه ذره گیج کنندست . *
بک با خنده گفت .
* نه اصلا گیج کننده نیست ... راستش ما جرای من و چانیول هیونگم همینه . راستی از من بزرگتری نه ؟*
* اره ... راحت باش باهام میتونی منو هیونگ صدا کنی . *
سهون متقابلا لبخندی زد .
.
.
.
*من دیگه نمیکشممممم . مگه این سازمان کوفتی چقد عضو دارههههه ؟*
چانیول دستی به پشت گردنش کشید و غر زد .
بک خندید و کمی بدنشو کشید .
* گفتم که تا ساعت ۱۲ شب‌ اینجا گیریم . *
* تقصیر خودتونه . اگه کمتر حرف میزدین الان کارتون تموم بود . *
لوهان با هیس هیس گفت .
بک لگدی بهش انداخت * تو هم به جای اینکه بشینی مارو اینحا نگاه کنی یه ذره کمکمون میکردی !*
لوهان پوفی کشید . خودش تازه از دست این پرونده ها خلاص شده بود . سهون وقتی تموم رد ترجیح داد از اتاق بره بیرون و واقعا تصمیم خوبی بود .
یه ذره دیگه هم اینجا میموند از جوکای بی مزه ی اون دوتا خنگ که دیوونه میشد هیچی ، بهش پرونده ی جدید هم می افتاد .
اروم صحنه رو ترک کرد و اتاق رو برای اون دوتا در اختیار گذاشت .
* میدونی ... فکرشم نمیکردم اینجوری باهم صمیمی بشیم .*
بک با خنده گفت .
*اره ... خوبه ‌..‌ فکر‌کنم دوستای خوبی بشیم .*
* به غیر از قد و ظاهرمون ، بیشتر خصوصیاتمون شبیه همه . *
* مگه داری مخ دختر میزنی !*
چانیول از این تفکر بکهیون خندش گرفت .
* ولی قرار نیست جیزی تغییر کنه ها . *
* منظورت چیه ؟* بک با گیجی پرسید .
چانیول پوزخندی زد .
* هنوزم برای من همون رئیس‌ کوتوله ی پاپی‌مانندی .*
با دیدن گونه ی قرمز شده ی بکهیون خندید .
بک چشماش از تعجب‌ گشاد شده بود .
* یا خیر سرم رئیستم از این اسما روم میزاری .... دراز عوضی !*
چان خندش شدت گرفت .
* اینجوری که معلومه پایه ی دیوونه بازی هستیا . *
بک لبخند شیطانی زد .
* من خود دیوونم !*
* پس باید یه ذره بیشتر باهم وقت بگذرونیم . سخون زیاد اهل دیوونه بازی نیست . خوشحال میشم بعضی وقتا باهم بریم بیرونی جایی . *
بک لبخندی زد .
* معلومه که قبوله .*
چان هم لبخندی زد و دوباره حواسش رو داد به کار جلوش .
" هرچقدر که بیشتر باهات اشنا میشم برام جالب تر میشی بیون بکهیون ."

===♥️===♥️===♥️===♥️===♥️===♥️==
خوب اینم از پارت جدید .
ب اینکه تعداد ووت ها به حدی که میخواستم نرسید ولی باز ... برای کسایی گذاشتم که ووت میزارن .
لطفا تو چنل تلگرامم هم عضو شین و به دوستاتون معرفی‌کنید .
مرسی بیبیا
بوس رو لپتون
لیدی های  عزیز
من فیکم رو تو تلگرام هم دارم آپ میکنم .
خوشحال میشم بخونیدش 😉
بوس رو لپتونننننن🥰🥰🥰
@endless_fiction11
چنل تلگرام 👆🏻👆🏻

♣️The Sign♣️Donde viven las historias. Descúbrelo ahora