لباساشو عوض کرد و پاکت رو برداشت تا به جیمین بده.
جیمین به سمت هیونگش که تازه از حموم بیرون اومده بود و روی مبل مشغول کار با گوشیش بود، رفت و کنارش نشست.
یونگی به اخم های جیمین نگاه کرد و به قضیه پی برد.یونگی: زیادی سخت نگیر جیمین.
جیمین خواست چیزی بگه که جونگ کوک رو دید که به سمتشون میاد.
جونگ کوک: سلام هیونگ.
یونگی سری تکون داد و به جیمین اشاره کرد و بی صدا خندید. جونگ کوک قیافه ی نالانی به خودش گرفت و کنار جیمین نشست. با نشستنش، جیمین بلند شد.جیمین: من برم قهوه هارو بیارم.
و راهی آشپزخونه شد.
جونگ کوک اینو خوب میدونست که اگه جیمین تصمیمی رو بگیره تا آخرش میره و این یعنی دیگه لفظی نمیتونه از دلش دربیاره در غیر این صورت باید تا چند روز نازشو بخره.
یونگی از لجبازی و قهر جیمین خندید و گفت:
جونگ کوک بهتره الان بری هدیتو بهش بدی میدونی که جلوی من خجالت میکشه.جونگ کوک خنده ای کرد. بلند شد و دنبالش راه افتاد. درحالی که جیمین فنجون هارو از قهوه پر میکرد جونگ کوک کنارش ایستاد و پاکت رو به طرفش گرفت.
جیمین آخرین فنجون رو پر کرد و با اخم گفت: این چیه؟
جونگ کوک لبخندی زد: هدیه ای برای عذرخواهی.جیمین لحظه ای چشماش برق زد اما برای اینکه نشون نده روشو برگردوند. کوک صورتشو به طرفش چرخوند: لج نکن دیگه عزیزم.
جیمین با اخمی که به پیشونیش داشت گفت: اما...
جونگ کوک اجازه نداد حرفی بزنه و لباشو بوسید.خب بوسیدن همیشه کارسازه تو این دردسرهای کوچیک ، چون اونا همیشه تو بوسه هاشون غرق میشن و خب با بوسیدن هم از دل همدیگه درمیارن البته گاهی اوقات دعواها به چند روز میکشه و باید صبر کنن تا یکیشون کوتاه بیاد.
جیمین سعی کرد سرشو پس بکشه اما کوک دستشو رو صورتش گذاشت و به طرف خودش کشید. نمیخواست بیش تر از این کش پیدا کنه.
جیمین دیگه نمیتونست مخالفت کنه بازم دربرابر کوک شکست خورد ...مثل همیشه!
جونگ کوک فاصله گرفت و با لبخند پاکت رو به طرفش گرفت. جیمین دستشو داخلش برد با لمس کردن لباس نرم با لبخند گنده بیرونش اورد. یه لباس آستین بلند آبی که جنس لطیفی داشت.
روش نوشته شده بود( I LOVE YOU ).
با ذوق مخفی شده کوک رو بغل کرد.واقعا فکرش رو نمیکرد که براش هدیه ای بخره اونم لباسی با رنگ مورد علاقش.جونگ کوک: دوسش داری؟
جیمین گونشو بوسید: عاشقشم.
جونگ کوک پایین لباس جیمین رو گرفت و به سمت بالا یه ضرب کشید و از تنش بیرون اورد و شیطون نگاهش کرد.
جیمین با تعجب گفت: چیکار میکنی؟
جونگ کوک به تن لختش نگاه کرد. دستی روی سینش کشید و به سمت پایین اورد. دوباره لباشو روی لبای جیمین گذاشت و چشماش رو بست.جیمین هیجان زده به بوسیده شدن لباش پاسخ داد. استرس آنچنانی برای اینکه یونگی توی هال بود
نداشت اما خب ترجیح میداد اینطور لخت درحال بوسیده شدن دیده نشه مخصوصا وقتی که جونگ کوک انقدر خیس میبوسیدش.
جونگ کوک چشم بسته لباسی که براش گرفته بود رو از دستش کشید و بعد از قطع بوسشون تنش کرد.
جونگ کوک: خیلی بهت میاد.
جیمین به خودش نگاه کرد: مرسی.
YOU ARE READING
This Is Not Real || Full || KooKmin
Fanfiction" Completed " کاپل: کوکمین ژانر: رومنس،کمی هیجانی، اسمات، روانشناختی 《خلاصه 》 همه چیز درست پیش میرفت. همه چیز از نظر جونگ کوکی که زندگی رو تو آرامش و سرزندگیِ جیمین میدید،آروم پیش میرفت! اما اینطور نبود... جیمین بیشتر از این نمیتونست از چشمای عاشق ج...