جونگ کوک: خواهش میکنم دکتر.. جیمینم رو برگردون!
سفارش های دکتر کیم برای مراقب کردن از جیمین.. فریاد های کوک..همه باعث شد که دوباره به سمت جیمین برگرده. صدای بوق ممتد که حالا دقیقه رو هم رد کرده بود نشون میداد که این غیرممکنه.
دکتر دستاشو رو هم گذاشت و روی سینه ی سفید جیمین قرار داد. ماساژهاشو شروع کرد. پرستار پمپی که به دست داشت رو فشار داد تا اکسیژن وارد ریه های جیمین بشه.
اصلا زنده شدنش ممکن بود؟جونگ کوک با قدرت دو پرستاری که بازوهاشو گرفته بود رو کنار زد. کنار تخت جیمین ایستاد و به میله ی کنارش چنگ زد.
جونگ کوک: جیمین..هی جیمین تو حق نداری منو ترک کنی!
صورت جیمین به خاطر ماساژ قلبش، تکون های ریزی میخورد. جونگ کوک نگاهی به مانیتور قلبش انداخت. چرا از روتین خط مانندش تکون نمیخورد؟ چرا بالا پایین نمیزد؟ چرا این صدای بوق مزخرف تغییر نمیکرد؟ چرا قلب جیمینش نمیزد؟
بغضی که تا الان محکم به گلوش چنگ زده بود، دیگه بهش امون نداد. اشکاش از چشماش سرازیر شد و روی گونه هاش جاری شد: لطفا جیمین..ترکم نکن..بهت نیاز دارم.دست جیمین رو بین دستاش گرفت و فشرد.
صداشو بالاتر برد: صدامو میشنوی؟ بلند شوو.. من بدون تو نمیکشم.چرا؟ چرا سرنوشت این رو براش رقم زد؟ چرا باید اینطوری میشد؟
دکتر دستاشو برداشت.مشت کرد و محکم به سینه ی جیمین کوبید.
صدای کوبش محکم مشت دکتر، لرزی به تن کوک انداخت ولی اگه این باعث زنده شدندش میشه، این لرز رو تا آخر عمرش به جون میخرید.مشت بعدی..
جونگ کوک عاجزانه نالید: لطفا جیمین...
مشت بعدی...
دکتر نا امید مشتشو باز کرد که...
تغییر صدای مانتیور باعث شد لبخند بزرگی روی صورت تمام افراد داخل اتاق بشینه.
جونگ کوک چشماشو رو هم فشار داد که اشک از دو چشمش پایین سر خورد.جیمین ترکش نکرد...جیمین ترکش نکرد... جیمین ترکش نکرد...
به دست جیمین بوسه ای زد. برای اطمینان سرشو رو سینه ی لخت جیمین گذاشت. صدای قلبش آرومش کرد. قلب جونگ کوک آروم گرفت. جیمینش برگشته بود!
جونگ کوک: ممنون، ممنونم که تنهام نذاشتی.دکتر چو لبخندی زد. عرقشو پاک کرد و بعد از چک کردن علائم جیمین، اتاق رو ترک کرد.
-----------------------------------------------------------
دکتر چو سونگ وارد اتاقش شد. با خستگی قهوه ای که تازه گرفته بود رو، روی میز گذاشت و روی صندلی مخصوص خودش نشست. خوشحال بود جیمین برگشته بود. فکر نمیکرد اون پسر دیگه قلبش شروع به تپش کنه.تقه ای به در خورد و بدون اینکه دکترسونگ اجازه ی ورود بده مردی داخل شد. سونگ با دیدن برادرش گفت: نمیخوای این عادت زشتت رو ترک کنی؟
YOU ARE READING
This Is Not Real || Full || KooKmin
Fanfiction" Completed " کاپل: کوکمین ژانر: رومنس،کمی هیجانی، اسمات، روانشناختی 《خلاصه 》 همه چیز درست پیش میرفت. همه چیز از نظر جونگ کوکی که زندگی رو تو آرامش و سرزندگیِ جیمین میدید،آروم پیش میرفت! اما اینطور نبود... جیمین بیشتر از این نمیتونست از چشمای عاشق ج...