جونگ کوک با شک پرسید: چند ماه پیش؟
جونگهیون یکم فکر کرد و گفت: فک کنم 3 ماه پیش بود! نزدیک یک ماه هم خونه موندید اما یهو رفتید.
جونگ کوک با حیرت سمت جیمین برگشت: تو خونه رو نفروختی؟؟
جیمین بی خبر از همه جا گفت: چی میگید؟ من هیچی نمیفهمم.جونگ کوک آروم زمزمه کرد: فقط یه راه برای فهمیدنش هست.
ایندفعه بلندتر گفت: باید بریم خونت جیمین.......
جیمین کمربندش رو بست. رو به جونگ کوک کرد: مطمئنی الان بریم؟ به نظر حالت خوب نمیاد.
جونگ کوک درحالی که سرش رو فشار میداد گفت: نه همین الان بریم!جیمین منتظر به جونگهیون نگاه کرد که به مادر پیرش کمک میکرد تا روی صندلی عقب ماشین بشینه که صدای عصبی جونگ کوک بلند شد: چرا حرکت نمیکنی؟
جیمین با تعجب به جونگ کوک نگاه کرد: با جونگهیون حرکت میکنیم!جونگ کوک عصبی دهنشو باز کرد تا فریاد بزنه اما نفسشو خشمگین بیرون داد. یعنی تمام اون یه ماه جیمین جایی بوده که جونگ کوک فکر میکرده اون مکان دیگه به جیمین تعلق نداره؟ اما چطور؟
جیمین خودش مدرک فروش خونه رو بهش نشون داده بود. یعنی از همون اول بهش دروغ گفته بود که خونه رو فروخته؟ برای چی؟با صدای کنترل شده ای گفت: تو برو اونم میاد.
جیمین که جونگ کوک رو عصبی و بی طاقت دید، ماشین رو روشن کرد و به سمت خونش حرکت کرد. آروم گفت: تو بهم گفته بودی خونه رو فروختم.
جونگ کوک سریع جواب داد: آره خب چون توهم به من گفته بودی خونه رو فروختم!جیمین با استرس به جونگ کوک نگاه کرد. پس بهش دروغ گفته بود؟ میدونست جونگ کوک از پنهون کاری و دروغ بدش میاد.
....
فرمون ماشین رو چرخوند و کنار خیابون پارک کرد.
جونگ کوک پیاده شد و جلوی در سفید رنگی ایستاد. کنار جونگ کوک ایستاد و نگاهشو از لا به لای میله های در به داخل سوق داد. با دیدن گل هایی که سال های پیش به همراه وونهو تو باغچه ی کوچیکشون
کاشته بود، لبخند غمگینی زد.جونگ کوک با حس سرگیجه دستشو به دیوار تکیه کرد و چشماش رو بست تا تعادلش رو کنترل کنه.
جیمین با متوجه شدن حال جونگ کوک به سمتش رفت و بازوشو گرفت: کوک؟جونگ کوک با شنیدن اسمش با اون لحن نگران، گیج نگاهش کرد.
جیمین: خوبی کوکی؟
جونگ کوک کلافه سری تکون داد.بعد از چند دقیقه ماشین جونگهیون هم رسید.
کلید رو از جیبش بیرون اورد و سمت جیمین گرفت: متاسفم دیر شد!جیمین کلید رو گرفت و تشکری کرد. بعد از باز کردن در به همراه جونگ کوک وارد خونش شد.
حس نمیکرد چند ساله که تو این خونه نبوده.. فقط حس میکرد هفته ای رو مهمون خونه ی کوک بوده و دوباره برگشته..
اما جیمین بیشتر از دوسال بود که این خونه رو ترک کرده بود!
YOU ARE READING
This Is Not Real || Full || KooKmin
Fanfiction" Completed " کاپل: کوکمین ژانر: رومنس،کمی هیجانی، اسمات، روانشناختی 《خلاصه 》 همه چیز درست پیش میرفت. همه چیز از نظر جونگ کوکی که زندگی رو تو آرامش و سرزندگیِ جیمین میدید،آروم پیش میرفت! اما اینطور نبود... جیمین بیشتر از این نمیتونست از چشمای عاشق ج...