.
.
.
.
" پارک چانیول "زن زیبا و خوش چهره با موهای سفید و طلایی رنگش که به نرمی و طراوت آفتاب روی شونه هاش ریخته بود فریاد زد و به پسر ترسیده و رنگ پریدش چشم غره رفت . با این چهره ی زیبا و موهای درخشان ، زمانی که اخم کرده بود چروک های ریزی توی صورتش خودنمایی می کرد .
بتای کوچک تر با سردرگمی به زن بزرگسال و پسرش که با وحشت خودشو پشت یخچال قایم کرده بود خیره شد ." بانو یو... چیزی شده!؟"
زن با شنیدن صدای آهنگین بکهیون لبخندی زد .
"نه عزیزم چیزی نشده ...حالت بهتره!؟ "
بکهیون به ارومی سرشو تکون داد و لبخند محو و گیجی زد .
"آجوما... چی شده که اینطوری اومدین؟"
بانو یو به سرعت نگاهشو سمت آلفای قد بلند داد و غرید .
" معذرت میخوام سان ...اما مثل اینکه پسر خل و احمقم برات دردسر کرده ... اومدم گوششو بگیرمو ببرمش خونه تا گند دیگه ای به بار نیاورده "
آلفا که حالا کمی جرئت پیدا کرده بود با حرص از پشت یخچال بیرون اومد .
" اوما... من جایی نمیام ولم کن!"
بتا با تعجب به آلفا خیره شد که چطور مثل بچه های پنج ساله تخس بازی در میاره .
" نمیای هااا!؟؟"
اجوما داد زد و دمپایی مخصوصش که همرنگ کیمونوی طلایی رنگش بود از پاش در اورد مستقیم سمت صورت الفا پرتاب کرد .
" پسره ی احمق ... من بهت شیر دادمو به این سن رسوندمت ولی تو یه عوضیه دائم المست بار اومدی؟؟ "
قبل از اینکه لنگ دمپایی دیگشو در بیاره بکهیون داد زد .
" اجوماااا اروم باشید"
بانو یو با ابروهای بالا رفته ای نگاهشو به بتا داد .
" بکهیون؟"
بکهیون به ارومی گوشه لبشو گزید و نگاهشو به جایی بین پارگیه زانوی شلوارش داد :
"من هنوز نمیدونم چه خبره..."
مادر و پسر همزمان باهم اوه بلندی گفتن و نگاهشونو بهم دادن . صدای خش دار و عصبی بانو یو توی گوش بکهیونی پیچید که معذب سعی داشت بفهمه چی شده .
" این احمق... پسرمه!"
لنگ دمپایی رو بالا اورد و با همون به آلفا اشاره کرد .
" پسر احمقم... "
آلفا که تا الان مثل موش آبکشیده یه گوشه خودشو جمع کرده بود تا از حمله های مادر سلیطه اش در امان بمونه حالا یکم به خودش جرئت داد و ولوم صداشو بالا برد .
" اوماااا اینجا چیکار می کنی؟؟از ژاپن برگشتی؟؟"
بانو یو نیشخندی زد و به بالکن چوبیه خونه نزدیک شد .
YOU ARE READING
☁︎𝑴𝒚 𝑾𝒉𝒊𝒕𝒆 𝑾𝒐𝒍𝒇☁︎ | 𝑪𝒐𝒎𝒑𝒍𝒆𝒕𝒆 |
Fanfictionنام فیک :my white wolf کاپل : چانبک ژانر : امگاورس ، ددی کینگ ، رمنس ، اسمات ، فلاف خلاصه :بکهیون از اطاعت کردن خوشش نمیاد مخصوصا از زمانی که فهمید یه بتاعه سادس ، اما همه چیز با یک آرزو عوض میشه آرزویی که قرار بود در حد یه گلایه از کارما باشه ول...