حالا دیگه دنبال تو نمیگردم. شاید اگر دستم رو دراز کنم بتونم خیالِ بودن با تو تا ابد رو بردارم و بذارمش همون جایی که میخوام، زیر اون تک درخت.
ولی الان تقریبا دو سال میگذره...تو رفتی و رقصیدن با تو، توی اون دشت پر از گل های زرد، خام ترین خیال من باق...
امروز هفتمین روز پاییزه...اون میگه! اون منظورم دختر نوزده ساله ی اتاق بغلیه...همون که همیشه موهاش رو با کش زرد، دم اسبی میبنده! راستی! گفتم زرد...اوه هر چیز زرد رنگی منو مستقیم پرتم میکنه روی اون گل های زرد...تو میدونی من از چی حرف میزنم..درسته تهیونگ؟
اون دختر رو وقتی اولین بار دیدمش ازم پرسید که تا حالا عاشق شدم یا نه؟ تصورش یکم سخته که یه نفر وقتی فقط پنج دقیقه ست دیدیش این رو ازت بپرسه، اما اون پرسید و من سکوت کردم و فقط حالت چشمهام عجیب شد.
من این اتاق کوچیک رو دوست دارم...اینجا دیگه از اون دوتا مزاحم، منظورم جیمین و نامجونه...از اونا دیگه خبری نیست و من میتونم تا بی نهایت به خودمون فکر کنم.
سعی میکنم زیاد از اونا چیزی به دل نگیرم. مثلا وقتی میگن اون قاب عکس روی دیوار خالیه و من نباید بیشتر از این زل بزنم بهش! دوستشون دارم اما واقعا احقمن...من با همین دستای خودم آخرین عکسی که باهم زیر اون تک درخت گرفتیم رو گذاشتم توی اون قاب...چطور نمیتونن ببینن؟
یا حتی وقتی هرروز به گل هایی که از دشت چیده بودیم آب میدم سرم داد میزنن و اخماشون توی هم میره و میگن که اون گلدون آبی رنگ از اول خالی بوده و من نباید به این کار ادامه بدم.
من یجورایی از حرص خوردن اونا خنده م میگیره.
بین خودمون بمونه تهیونگ اما من هنوز بهشون نگفتم که کیف پولی که پیشم جا گذاشته بودی رو نگه داشتم چون میترسیدم ازم بگیرنش...مثل اون پیراهن سفیدت که نامجون وقتی فهمید با خودم آوردمش ازم گرفت و....اوه ! حتی وقتی ازش حرف میزنم هم بوی عطرت توی بینیم میپیچه!
دیروز جیمین اومده بود اینجا...میگفت اگر به حرف اون آدما گوش بدم و داروهایی که بهم میدن رو بخورم بزودی از اینجا میتونم برم...این خیلی خوبه...پس فکر کنم یه مدت تو کمتر باید بیای اینجا تهیونگ...لطفا ازم دلخور نشو که ازت اینو میخوام...این فقط برای یه مدت کوتاهه.
من هرجور شده از اینجا بزودی بیرون میام و اون وقت دوباره یه زندگی جدیدی رو با هم شروع میکنیم...بیرون از این اتاق...بیرون از این سر....
Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.
. . . .
زمستان 2020 _سئول_اکنون
امروز زمستون شروع میشه...من اومدم بیرون و تموم مغازه های این خیابون رو بالا و پایین میکنم تا یه چیزی برای هدیه ی تولد تهیونگ بخرم...اما من هنوز چیزی که مناسب باشه رو پیدا نکردم. خدایا...هیچ چیزی که در حد اون باشه اصلا روی کره ی زمین وجود داره؟ بعید میدونم.