زود تر از چیزی که فکرش و میکردن قصر برای به تخت نشینی ولیعهد اماده شده بود و لوهان میتونست این طرف و اون طرف رفتن ندیمه ها رو توی حیاط اصلی ببینه..
فضای سرسبز قصر و مخصوصا حیاطی که به تازگی پشت ایوان اتاق ولیعهد طراحی شده بود به پسر کوچیک تر حس زیبایی رو میداد...
رابطه اش توی این یک هفته به طرز عجیبی با ولیعهد بهتر شده بود و هیچ فکرش و نمیکرد اون مرد تا این اندازه دوست داشتنی و در این حال جدی و ترسناک باشه..._ لوهانی...
با شنیدن صدای اشنای هیونگش سرش و با لبخند به عقب چرخوند و با دیدن جوری که بکهیون با اون هانبوک خوش رنگش به سمتش قدم بر میداره لبخند عمیقی زد..
محافظ شخصی فرمانده پارک که جدیدا برای محافظت از بکهیون همراهش پرسه میزد با حالت عجیبی پشتش میدویید و دیدن چهره ی کلافه شده اش باعث عمیق تر شدن لبخند لوهان و میداد...
شیطنتای هیونگش همه رو کلافه کرده بود و اون از چشم لوهان دور نبود.
توی این یک هفته ایی که گذشته بود با مهربونی های زیر پوستی سهون کاری که باهاش کرده بود و بخشیده بود .
در ازای اینکه ولیعهد قبل خواب بغلش کنه و ببوستش اجازه ی بیرون اومدن از اقامتگاهش و گرفته بود و این تازه دومین بار بود که یکی از اعضای خانواده اش و میدید...!
لوهان به شدت تعجب میکرد که سهون با وجود اینکه فقط 8 سال ازش بزرگ تره تا این اندازه خشک و جدیه...
سهون به شدت ترسناک بود و اخم هاش حسابی لوهان و میترسوند...
هیونگش به محض نزدیک شدن بهش پرید توی بغلش و لوهان اگه توسط محافظ پشت سرش نگه داشته نمیشد مطمئنا با باسن روی زمین سقوط میکرد!_ لوهانیییی
بکهیون چپ چپ به محافظ قد بلند و هیکلی که پشت لوهان بود نگاه کرد و در مقابل خط و نشون کشیدناش برای ول کردن لوهان فقط بیشتر بهش چسبید...
از اون سمت محافظی که گرفته بودتش با حالت زاری به ووجین نگاه میکرد...
چه طور امکان داشت یه همچین فرقی بین دوتا برادر دوقلو وجود داشته باشه ؟؟
یکیشون تا چند روز پیش محافظ شخصی ولیعهد بود و امروز باید از همسر ایندش که یه پسر به شدت ضعیف و البته ساکت بود مراقبت میکرد و اون یکی محافظ شخصی دوست صمیمی ولیعهده و وزیر جنگ پارک چانیول بود!
دوجین با حالت جدی اما کیوت صورتش جوری به برادرش خیره شده بود که باعث نیشخند از روی خنده ی قل دوم میشد!
این چند روز که مجبور بود از معشوقه ی وزیر جنگ محافظت کنه حتی سفید شدن موهای زائد بدنش و به چشم میدید چه برسه به موهای سرش!تنها کاری که ووجین در طول روز میکرد این بود که کنار اقامتگاه ولیعهد می ایستاد و به نشستن همسر اینده اش رو به روی باغچه ی پر از گل و خیره شدنش به بوته ها نگاه میکرد اما دوجین!!!
توی این یک هفته تقریبا جایی توی قصر نبود که بکهیون برای فوضولی و سرک کشیدن بهش به اونجا نرفته باشه...
لوهان بعد از بیرون اومدن از اغوش سفت بکهیون به چهره ی خسته ی محافظش لبخند مهربونی زد و در مقابل بکهیون مثل یه توله سگ عصبانی توی جاش وول خورد تا دستای اون پسر و از کمرش کنار بزنه...
دوجین وقتی دید خطری از جانبِ بکهیون لوهان و تحدید نمیکنه عقب رفت و زیر چشمی به برادرش خیره شد...
زمانی که مسئولیت محافظت از لوهان و بکهیون بهشون داده شد متوجه شده بود که سهون چه طور ووجین و تهدید میکنه تا نزاره دست کسی در طول روز به لوهان بخوره!
یه جورایی دلش برای برادرش میسوخت.
اخه هرچه قدر هم که معشوقه ی وزیر جنگ شیطون بود و این طرف و اون طرف میکشیدتش و حرصش میداد اما دشمن و خطری برعکس لوهان تحدیدش نمیکرد!
لوهان با ارامش دست بکهیون و گرفت و قدم های شمرده ایی برداشت...
درحالی که چهره ی هردو محافظ به خاطر این لمس برادرانه جمع شده بود بکهیون و به سمت یکی از الاچیق هایی که برای عصرونه به اونجا میرفت کشوند...
فارق از دو برادری که از قطع شدن اتصال سر و گردنشون توسط ولیعهد به خاطر اون لمس پشتشون قدم میزدن به الاچیق رفتن و لوهان درحالی که به سرعت از کیونگسو و جونمیون هیونگش میپرسید پله ها رو پشت سر گذاشت!
این طور که مشخص بود وویفان و جونمیون هیونگش برای اوردن امپراطور و ملکه ی چین برای جشن تاج گذاری به چین رفته بودن و لوهان از سهون شنیده بود صلح نامه ایی که قراره بعدش با اونا ببندن چه قدر برای سرزمینشون مهمه..
YOU ARE READING
Me Before You
Romance🍀 فیک : منِ پیش از تو 🍀 کاپل : هونهان 🍀 ژانر : رمنس ، امپرگ ، اسمات ، فلاف ، تاریخی ، +18 🔆 خلاصه : داستان در سرزمین چوسان اتفاق می افته. سرزمین بعد از مرگ امپراطور به دست ولیعهد سهون می افته و اون برای گرایش خودش و قدرتمند شدن کشورش قانون جدیدی...