با خروج ندیمه هان به همراه چندتا از ندیمه ها ووجین جلوتر رفت و پشت در اقامتگاه همسر امپراطور قرار گرفت...
یکم گذشت و با دیدن ورود یکی از ندیمه ها به اقامتگاه اخم هاش ناخواسته درهم شدن...
اون دختر جزء ندیمه هایی بود که ندیمه هان معمولا برای اوردن غذا همراه خودش میبردتش اما چرا حالا اینجا بود...
جلو اومد و با دیدن نبود چندتا از ندیمه ها به ووجین نگاه کرد و بعد با لحن مضطربی گفت..._ ندیمه هان کجا هستن؟!
_ برای اوردن غذا رفتن...
دختر سری تکون داد و زیر نگاه خیره ی ووجین راهی که اومده بود و برگشت...
یکم بعد ندیمه هان به همراه چندتا ندیمه ی دیگه درحالی که غذاهارو اورده بودن وارد اقامتگاه شدن.
ووجین به دوتا ندیمه ایی که کنار درهای کشویی بودن اشاره زد تا در و باز کنن...
بعد از ورود ندیمه هان و ندیمه ها نتونست اون دختر و ببینه..
یه چیزی توی این موقعیت شک برانگیز بود و ووجین نمیتونست ساده از کنارش عبور کنه!
سمت خروجی اقامتگاه به راه افتاد و با دیدن چیزی که جلوی چشمش بود قدم هاش متوقف شد و ساکت پشت دیوار جا گرفت...
اون دختر یه ظرف سفالی کوچیک و در اورده بود و از مایع بی رنگ توش چند قطره توی دمنوش ریخت...
اخم های ووجین حسابی درهم شده بود..
لرزش دست های اون دختر...
چشماش که از ترس این طرف و اون طرف میشدن و همه و همه ی این چیز ها حس خوبی رو بهش نمیدادن...
با دیدن اینکه اون دختر داره در اون ظرف رو میبنده قدم های اومده رو برگشت و با اخم جای قبلی منتظر موند.
چند دقیقه بعد اون دختر با تاخیر نسبتا زیادی نسبت به باقی ندیمه ها جلو اومد و ووجین با اخم غلیظی به دوتا ندیمه اشاره زد در و باز کنن!
معمولا این طور نبود که بیاد اینجا و توی اقامتگاه باشه اما زمانایی که ندیمه هان برای اوردن غذا میرفت باید وارد اقامتگاه میشد و حواسش به رفت و امد ها میبود!
حالا این دختر توی زمانی که ووجین مشغول حفاظت از اقامتگاه بود اومده بود و اون طور مشکوک رفتار میکرد...
فکر کردنش تا خروج همه ی ندیمه ها طول کشید و لحظاتی که اون دختر درحال اضافه کردن چند قطره مایع خارجی به دمنوش لوهان بودن از جلوی چشمش کنار نمیرفت!
احتمال های خطرناک زیادی وجود داشت...
ممکن بود قصد جون ملکه رو کرده باشن و با فکر به همچین چیزی فهمید اون به چه دلیل لعنتی اینجا ایستاده بود...
بدون اینکه حتی برای ورودش به اتاق اجازه بگیره سمت در به راه افتاد و به شدت بازش کرد..
میدونست که نباید هیچ دارویی بدون هماهنگی با امپراطور به لوهان خورونده بشه و اون دختر ممکن بود دمنوش لوهان و با سم مخلوط کرده باشه...
سر ندیمه هان و لوهان با باز شدن یهویی در سمت در چرخید اما ووجین با دیدن فنجون پر شده از دمنوشی که دست لوهان بود و فاصله ی زیادی تا لب هاش نداشت قدم هاش و سمت اون پسر برداشت و به محض نزدیک شدن بهش فنجون و از بین انگشتاش بیرون اورد و روی میز کوبید..
چشمای لوهان گرد شد و با صدای ارومی پرسید...
YOU ARE READING
Me Before You
Romance🍀 فیک : منِ پیش از تو 🍀 کاپل : هونهان 🍀 ژانر : رمنس ، امپرگ ، اسمات ، فلاف ، تاریخی ، +18 🔆 خلاصه : داستان در سرزمین چوسان اتفاق می افته. سرزمین بعد از مرگ امپراطور به دست ولیعهد سهون می افته و اون برای گرایش خودش و قدرتمند شدن کشورش قانون جدیدی...