❞ چرا من اینقدر میترسم تو رو از دست بدم ، وقتی تو حتی مال من نیستی؟ ❝ .................................. لیسا بعد از اینکه به دلیل وابستگی شدید به الکل و سیگار از کلینیک درمانی و مشاوره که توش به عنوان یه تراپیست کار میکرد به طور موقت اخراج شد، به رئیسش قول داد خیلی زود خودش رو جمع و جور کنه و برگرده. اما بعد از سه ماه تلاش و مقاومت، درگیر جدایی از نامزدش شد. شبی که دست از همهی دنیا کشیده بود، توی بار با فرد غریبه آشنا میشه و تصمیم میگیره واسه یه شب از تمام خط قرمزهاش رد بشه... (برگرفته از یک رمان امریکایی)