جیمین از همون صبح احساس بدی داشت. خوب نخوابیده بود و سوزش معده امونش رو بریده بود. مثل همیشه جاسپر دست به سینه جلوش به میز تکیه داده بود و غرق فکر بود. چهرهی درهمش اصلا نشونهی خوبی نبود. همین هم کوبش توی شقیقههاش رو بیشتر کرده بود. کمی بعد دکتر آهی کشید و زیرلب زمزمه کرد: پس بلاخره فهمید...
جیمین درحالی که رو مبل کرم رنگ تو اتاق جاسپر نشسته بود، سرش رو پایین انداخت و ترجیح داد به سکوتش ادامه بده. خیلی زود جاسپر پرسید: حالش چطور بود؟
جیمین شونه بالا انداخت و گفت: نمیدونم...
دوست نداشت در مورد دیشب صحبت کنه، ولی انگار اجتناب کردن ازش کار آسونی نبود. پس گفت: هیچی نگفت ولی...
هنوزم توی ذهنش درحال تجسم بدترین سناریوها بود: مطمئنم الان حسابی عصبانی و افسرده است. این موضوع باعث آشفتگیش شده و احتمالا چند روزی طول میکشه تا بتونه باهاش کنار بیاد.
جاسپر: حالا باید چی کار کنیم؟
جیمین: مگه اصلا میشه کاری هم کرد؟
جاسپر با حیرت پرسید: نگو که میخوای ولش کنی به امون خدا.
جیمین با ناامیدی بهش خیره شد و نالید: من فریبش دادم جس... تظاهر کردم که دارم عاشقش میشم!
جاسپر پوزخندی زد و حق به جانب گفت: این مشکل خودته جیمین... پس بهتره جبرانش کنی. و بهترین راه برای سرپوش گذاشتن روی دروغا اینه که به واقعیت تبدیلشون کنی.
جیمین از روی مبل بلند شد و با عصبانیت پوزخندی زد و گفت: واقعا صحبتهای جالبی بود دکتر!
همون موقع تلفن به صدا دراومد. جاسپر رفت سراغش و دکمهی بلندگو رو زد و گفت: چی شده هلن؟
هلن: گفته بودین اگه دکتر مایر اومد خبرتون کنم. ایشون همین الان رسید و رفت اتاقش و از من خواست چند دقیقه دیگه مراجعه کنندهی اولش رو بفرستم داخل.
نگاهی بین جیمین و جاسپر رد و بدل شد و بعد جاسپر با کلافگی گفت: باشه هلن. ممنونم!
و بعد تلفن رو قطع کرد. جیمین با حیرت پرسید: اومده سرکار؟! واقعا؟!
جاسپر فقط تونست نگاش کنه. صورت جیمین وا رفت: این دختر این همه سرسختی رو از کجا میاره جس؟
جاسپر پوزخندی زد و گفت: تازه کجاشو دیدی!
جیمین آهی کشید و سری به تاسف تکون داد و گفت: انگار حالش بهتر از چیزیه که انتظارش رو داشتم.
جاسپر در ادامهی بحث قبلیشون با لحن سختی بهش پرید و گفت: یکم از خودت خجالت بکش جیمین!
STAI LEGGENDO
Falling 🔞
Fanfiction❞ چرا من اینقدر میترسم تو رو از دست بدم ، وقتی تو حتی مال من نیستی؟ ❝ .................................. لیسا بعد از اینکه به دلیل وابستگی شدید به الکل و سیگار از کلینیک درمانی و مشاوره که توش به عنوان یه تراپیست کار میکرد به طور موقت اخراج شد، به ر...