ʙᴏᴅʏ

12.5K 1.9K 1.1K
                                    

دوست ندارم تو یه روز دوتا پارت بذارم،
ولی از اونجایی که کامنتای پست قبل خیلی خوب بود..

تسلیمتون شدم!


گونه های امگا طی آنی از ثانیه سرخ شدند- چـ..چی؟

جانگ کوک پوفی کشید و درحالی که لباس های پسرک را از تنش خارج می کرد لب زد-
خدای من، حس می کنم پدرِ یه پسر بچه ام!!

تهیونگ چیزی نگفت و تنها سعی در کنترل کردن ضربان قلبش داشت..

آلفا سعی کرد بدون انداختن حتی نیم نگاهی سمت پسرک بقیه لباس هایش را در بیاورد..

و خب درست بود، او نمی توانست کشش غیر طبیعی اش را نسبت به آن امگا
انکار کند، اما قرار هم نبود از امگای کوچک سوإستفاده کند..

سری تکان داد و رو به پسرک لب زد- بریم..

اما هیچ حرکتی از او ندید..
پوفی کشید و دستش را دور کمر برهنه ی امگا حلقه کرد- حتما باید زور بالا سرت باشه؟

تهیونگ چیزی نگفت و تنها سعی کرد لرزش بدنش را از دید آلفا پنهان کند و
دلیل این همه بی قراری اش چه بود؟

با وارد شدن به حمام بزرگ اتاق جانگ کوک و احساس سرما لب گزید و خودش را بیشتر به آلفا چسباند..

نفس هردو در سینه حبس شده بود و جانگ کوک می خواست خودش و
آن پسرک دوست داشتنی را یک جا خفه کند..

برای چه هرچه سعی می کرد از امگا فاصله بگیرد..
حتی بیشتر از قبل به او نزدیک می شد؟؟

سعی کرد امگای برهنه ای را که تماما در آغوشش گم شده بود را نا دیده بگیرد اما
اینکار غیر ممکن بود... پس سریعا شیر آب گرم را باز کرد و منتظر پر شدن وان شد..

تهیونگ راضی از موقعیتش سرش را جایی میان گردن و شانه ی پسر بزرگ تر گذاشت که
باعث شد نفس جانگ کوک در سینه اش حبس شود..

اما امگا بی توجه به او مدام نفس های عمیقی می کشید تا بتواند رایحه ی خاک آلفا را بیشتر احساس کند..

با پر شدن وان جانگ کوک آهسته چنگی به شامپوی مخصوص زد و مشغول کفی کردن آب داخل وان شد..

تهیونگ تمام مدت از او آویزان بود و دروغ چرا،
از نزدیکی به او احساس آرامش می کرد..

آلفا آهسته پسرک را داخل وان پر از کف گذاشت و بی حرف مشغول شستن موهایش شد..

با گرفتن دوش آب بر روی موهای پسرک بوی باران حمام را در بر گرفت و جانگ کوک نفس عمیقی کشید و دستش را مشت کرد..

انگشتانش را آهسته میان موهای نرم و ابریشمی امگا حرکت می داد و کف را بر رویشان پخش می کرد..

Don't Cry | KOOKVWhere stories live. Discover now