•
•-گم شدی تهیونگ کوچولو؟!
نفس در سینه ی پسرک حبس شد،
با دست های لرزانش قسمتی از پیراهنش را در مشتش فشرد..با قوی تر شدن رایحه ی خون پاهایش سست شدند و با ناله ی دردناکی بر روی زمین افتاد..
از لای پلک هایش نگاهی به یک جفت کفش چرم مقابلش انداخت،
نگاهش را سمت صورتش سوق داد،
اما با احساسدردی طاقت فرسا در قلبش هق هقی کرد و کاملا بر روی زمین دراز کشید..
آن مرد..
فرومون های آلفایی اش را آزاد کرده بود!دستش را بر روی قلبش گذاشت و هق هق کرد- تـ..توروخدا.. نـ..نکن..
همان لحظه درد از رویش برداشته شد،
درحالی که بریده بریده نفس می کشید نشستن مرد را کنار خودش احساس کرد..اما نای باز کردن چشمانش را نداشت،
با احساس سردی انگشتان او بر روی رگ گردنش به خودش لرزید-
و..ولم کن..نفس های گرم مرد را بر روی گوشش احساس کرد،
و با دوباره شنیدن صدای پچ پچ وار او زیر گوشش ناخداگاه ساکت شد..- اسمم Jعه، واسه گرفتنت بر میگردم..
شصتش را نوازش وار بر روی رگ گردن پسرکی که در خودش جمع شده بود کشید و درحالی که فشاری به آن وارد می کرد زمزمه کرد:
忘れる-( سخن نویسنده: به زبون ژاپنی یعنی فراموش کردن )
***
هرسه به سمتش هجوم بردن- تهیونگ؟ عزیزم حالت خوبه؟
امگا با گیجی لب زد-
خو..خوبم ، چرا اینجوری می..میکنید ؟شوگا درحالی که به سمت درب خروجی مرکز خرید می رفت لب زد- هرچی زودتر باید بریم!
جی هوپ سری تکان داد و در حالی که تهیونگ را سمت ماشین می کشید لب زد-
یه روز دیگه میایم قشنگ خرید می کنیم، خب؟امگا که به راحتی رایحه ی نگران و ترسیده ی آن هارا حس میکرد مطیعانه سری تکان داد و سوار ماشین شد..
جی هوپ داد زد- رزی! بیا دیگه!
و رزی..
خیره به بستنی تهیونگی که بر روی زمین افتاده بود چشمانش را ریز کرد..با شنیدن صدای جی هوپ از جلوی ویترین عروسک ها فاصله گرفت،
توهم زده بود یا..آنجا واقعا بوی خون میداد؟
***
زیر زیرکی نگاهی به تهیونگی که مشغول بازی کردن با جیسو، شوگا و جی هوپ بود انداختند..
جانگ کوک اخمی کرد- رزی تو مطمئنی؟
رزی سری تکان داد- می دونی که من رایحه هارو بعد از تو و جنی از همه بهتر تشخیص میدم.. شک ندارم رایحه ی خون بود..
YOU ARE READING
Don't Cry | KOOKV
Fanfictionتو داری مثل یه گنجشکِ کوچولو نفس نفس میزنی! [𝗖𝗼𝗺𝗽𝗹𝗲𝘁𝗲𝗱] ɢᴇɴʀᴇ: ᴿᵒᵐᵃⁿᶜᵉ, ˢᵐᵘᵗ, ᶠˡᵘᶠᶠ, ᵒᵐᵉᵍᵃᵛᵉʳˢᵉ, ᵐᵖʳᵉᵍ ꜱᴜʙ ᴄᴏᴜᴘʟᴇ: ᶜʰᵃᵉⁿⁿⁱᵉ, ˢᵘᵖᵉ 𝑾𝒓𝒊𝒕𝒆𝒓: _𝒓𝒊𝒕𝒕𝒐𝒘_ (قبل از خوندن، اولین پیام مسیج بردم رو چک کنین..)