ʟɪᴛᴛʟᴇ

8K 1.3K 930
                                    

-تو شروع میکنی یا من شروع کنم جانگ کوکی؟

جانگ کوک با دهانی باز خیره به تهیونگی که نفس نفس زنان پایین تنه اش را به او می فشرد خیره بود..

زنگ خطر در گوشش زنگ خورد..
تنها یک روز به هیت امگا باقی مانده بود، پس این رفتار ها نباید برایش عجیب می بود..

آب دهانش را قورت داد و در حالی که پسرک را از روی خودش بلند می کرد لب زد-
ته.. ببین من درکت میکنم.. اما الان.. زوده.. خب؟

امگا با بغض لب زد- جانگ کوکی اذیتم نکن.. من.. دلم درد میکنه..
او..اونجامم درد میکنه..

جانگ کوک کلافه نفس عمیقی کشید،
خودش هم کمی از او نداشت اما نمی خواست نادانسته آسیبی به او برساند پس کلافه لب زد-
قربونت بشم.. عزیزدلم.. یه روز صبر کن خب؟ الان خیلی زو...

با شنیدن صدای داد مانند و عصبی امگا سر جایش خشکش زد..
- من الان می خوام!!

کم مانده بود با بیچارگی بر روی زمین بشیند و بخاطر
وضعیت بدی که
داخلش بود به حال خودش زار بزند..

انگشتش را نوازش وار بر روی گونه ی پسرک حرکت داد- ته..
امگا که انگار
از پس زده شدنش دلخور بود، بی توجه به او به سمت اتاقش رفت و درب را محکم بست..

سکوت..
سکوت...
جانگ کوک کلافه سرش را به دیوار تکیه داد و نفس عمیقی کشید..
سعی کرد با کشیدن
چند نفس عمیق خودش را ارام کند، اما با شنیدن صدای آشنایی با گیجی چشمانش را باز کرد..

- اگه جی هوپ اینجوری از من بخواد به فاکش بدم تا یه هفته شق میمونم.. ایول مقاومت..

الفا با چهره ای پوکر لب زد- تو مگه با بقیه نرفتی برای خرید؟
شوگا لبخند مسخره ای زد- نه نرفتم، خوابم میومد..

جانگ کوک کلافه سری تکان داد-
بخاطر خودش میگم.. رابطه برای امگایی که به بلوغ نرسیده..
-میدونم.. خطرناکه..

جانگ کوک با حرص لب زد- واسه چی وسط حرفم می پری؟
شوگا با بی خیالی
خمیازه ای کشید- به جای دعوا کردن با من برو از دلش دربیار..

سری تکان داد و از جایش بلند شد- باشه، یهو نپری داخل برینی..
شوگا اخمی کرد- یه جوری میگی انگار من همیشه حرفتو قطع میکنم..

سکوت..
سکوت...
جانگ کوک تنها سری به نشانه ی تأسف برایش تکان داد و به ارامی وارد اتاق شد..

اورا نمی دید.. نفس عمیقی کشید- ته..؟
با شنیدن صدای پر بغض پسرک چیزی ته دلش فرو ریخت..
- تو که منو دوست نداری واسه چی میای دنبالم؟

Don't Cry | KOOKVWhere stories live. Discover now