نظرتون درباره جانگ کوکی که بلوند کرده چیه؟ (:
•
•- جانگ کوکی و ببخش..
و قبل از آنکه به پسرک فرصت دهد تا موقعیت را درک کند،
دستش را پشت سر او قرار داد و بی هیچ حرفیلب های گرمش را بر روی لب های بی حرکت پسرک قرار داد.. )
-جانگ کوکی!
-جانگ کوکی!با شنیدن صدای ضعیف امگا و واضح تر شدن دیدش به خودش آمد..
تمامش.. تمامش تصورات خودش بود؟؟( سخن نویسنده: فکر کردید اول کاری میام کیس می ذارم براتون؟ آناناس )
با شنیدن دوباره ی صدای نگران پسرک کاملا به خودش آمد..
-جانگ کوکی حالت خوبه؟نگاهی به مردمک لرزان چشمان سیاه رنگ پسر کوچک تر انداخت و لبخندی زوری زد- چیشده ته؟
تهیونگ نفس عمیقی کشید- گفتی ببخشمت و..ولی یهو ساکت شدی..
لب برچید و درحالی که با انگشتانش بازی می کرد زمزمه کرد- تـ..ترسیدم چیزیت شـ..شده باشه..
سکوت..
سکوت...
جانگ کوک لبخند کمرنگی زد و طی یک حرگت ناگهانی دست هایش را دور کمر امگا
حلقه کرد و اورا به آرامی بالا آورد..تهیونگی هینی کشید و با گیجی و خجالت زمزمه کرد- جـ..جانگ کوکی چـ..چیکار می کنی؟
آلفا بوسه ای بر روی گونه های سرخ شده و گرم پسرک گذاشت-
بغلت می کنم، دوستش نداری؟امگا صورتش را در سینه ی او مخفی کرد، از شرم او.. تنها به خود او پناه می برد-
چـ..چرا، دوستش دارم..آلفا نیشخندی زد و دست هایش را محکم تر دور بدن ظریف او حلقه کرد-
پس از ناتوانی من جلو خودت لذت ببر***
نفس عمیقی کشید و لبخند تلخی زد- و.. دوباره اینجام..
دختر لبخندی زد و درحالی که پمادی
زرد رنگ بر روی زخم کنار پیشانی دخترک می مالید زمزمه کرد-
می تونی همیشه رو من حساب کنی رزی..امگا لبخندی زد- تو همیشه نسبت به من لطف زیادی داشتی دکتر کیم..
YOU ARE READING
Don't Cry | KOOKV
Fanfictionتو داری مثل یه گنجشکِ کوچولو نفس نفس میزنی! [𝗖𝗼𝗺𝗽𝗹𝗲𝘁𝗲𝗱] ɢᴇɴʀᴇ: ᴿᵒᵐᵃⁿᶜᵉ, ˢᵐᵘᵗ, ᶠˡᵘᶠᶠ, ᵒᵐᵉᵍᵃᵛᵉʳˢᵉ, ᵐᵖʳᵉᵍ ꜱᴜʙ ᴄᴏᴜᴘʟᴇ: ᶜʰᵃᵉⁿⁿⁱᵉ, ˢᵘᵖᵉ 𝑾𝒓𝒊𝒕𝒆𝒓: _𝒓𝒊𝒕𝒕𝒐𝒘_ (قبل از خوندن، اولین پیام مسیج بردم رو چک کنین..)