ᴀɴɢᴇʟ

8.4K 1.4K 547
                                    

(اگه جایی ایراد داره شرمنده، چکش نکردم)


-جـ..جنی نونا!

بدن بی جان الفا بر روی زمین افتاد و باعث سکوت همه شد..
لیسا دست جیمین
را کشید و سریعا از اتاق خارج شدند..

جانگ کوک با دیدن صورت رنگ پریده و بهت زده ی پسرک سریعا به سمتش رفت و
درحالی که اورا در آغوش می گرفت صورتش را به سینه اش چسباند- نگاهش.. نکن..

شوگا با چشمانی سرخ شده بر روی دو زانو اش افتاد...
و رزی...

رزی با قدمی هایی سست به طرف جفتی که رایحه اش رفته رفته کمرنگ و کمرنگ تر میشد رفت و
سر اورا در آغوش گرفت- جـ..جنیم؟

سکوت..
سکوت...
با نگرفتن جوابی از او بوسه ای روی گونه اش گذاشت و خیره به چشمان بسته اش زمزمه کرد-
نه نه تو خوبی.. تو فقط زخمی شدی..

تکه ای از لباسش را پاره کرد و درحالی که سعی میکرد جلوی خون را بگیرد زمزمه کرد-
یـ..یکی بهش کمک کـ..کنه.. کـ..کمکش کنید..

با وارد شدن جیسو و جی هوپ، همراه نیرو های پلیس و آمبولانس همه ساکت شدند..

نفس در سینه ی جفتشان حبس شد..
جی هوپ سریعا به سمت شوگایی که دیگر اثری از شادی و شیطنت در چهره اش دیده نمیشد رفت- عزیزم.. چیزی نیست..

شوگا، با ناتوانی سرش را به شانه ی همسرش تکیه داد و چیزی نگفت..

پرستاری جلو آمد و دستش را زیر گردن جنی گذاشت تا نبضش را بگیرد..
رزی با نفس نفس لب زد- خوبه؟ نه؟ خوبه دیگه؟

با نگرفتن جوابی از او داد زد- بهم بگو حالش خوبه!!

سکوت..
سکوت...
جانگ کوک نگاهی به تن امگای لرزانش که مانند گنجشک می لرزید انداخت و
درحالی که سعی میکرد خودش را کنترل کند رو به جیسو لب زد-
تهیونگ و ببر خونه..

جیسو بی معطلی سری تکان داد و جسم ضعیف امگا را از اتاق بیرون برد..
پرستار دستش را از زیر گلوی الفا برداشت و با غم لب زد-

متأسفم..

گرگ شوگا زوزه ی نا ارامی کرد و اشک بر روی گونه اش سرازیر شد...
جی هوپ درحالی که بینی اش از گریه سرخ شده بود همسرش را در آغوش گرفت..

جانگ کوک نفس عمیقی کشید،
نباید گریه میکرد..
رزی به او احتیاج داشت، باید از خواهر کوچکش محافظت میکرد..

به سمتش رفت و با صدای خش داری لب زد- رزی..
اما رزی..
گریه نمی کرد، ساکت بود...

انگشتش را نوازش وار بر گونه ی جفتش کشید- رفتی جـ..جنی؟
گریه ی جی هوپ شدیدتر
شد و شوگا با صدای گرفته اش نالید- تنها خانواده ام بود.. تـ..

جانگ کوک مدام نفس های عمیق میکشید،
کمر رزی را نوازش کرد- به خودت بیا!

رزی اهسته خم شد و بوسه ی بر روی پیشانی سرد جفتش گذاشت..
مسیر لب هایش را
سمت گونه اش کج کرد و با بغض لب زد- رایحه اش رو.. حس نمیکنم..

Don't Cry | KOOKVHikayelerin yaşadığı yer. Şimdi keşfedin