نامه شماره[03]:
دنیا پشت پلکها شکل دیگری دارد. شاید تاریک باشد ولی حداقل صادق است. هیچ چیزی در این سیاهی قادر به تظاهر و نمایش نیست.
همهچیز عمیقتر احساس میشود. انگار چشمانم ذوب شدهاند و مخلوط با خونم در بقیه اندامهای بدنم پخش شدهاند.
من میتوانم حتی پوستههای کوچک روی دستهای نگهبان الف را لمس کنم. صدای قدمهای محکمش را در راهروهای زندان بشنوم. درست زمانی که نفسهای مضطرب میکشد احساسش کنم. میتوانم لرزش خفیف بدنش را ببینم. او بی هیچ تظاهری احمق است! همینقدر شفاف و همینقدر دلنشین.
-نامه ارسال نشدهی بیمخاطب-انگشت شستش رو به نرمی حرکت میداد تا بتونه بخش بیشتری از پوست دست چانیول رو کاوش کنه. سرش رو پایین انداخته بود و به آرومی سعی میکرد روی لامسهاش متمرکز باشه.
این احساسات براش تازگی داشتن. انگار اولین بار بود که دست کسی رو میگرفت. هیجان زیر پوستش به جریان افتاده بود.
برای چند لحظه دردِ نداشتن چشمهاش رو فراموش کرده بود...ولی چانیول اصلا متوجه تکون خوردن با ظرافتِ انگشتای بکهیون روی وجب به وجب دستش نبود.
اون مقابل نگهبان مسنی ایستاده بود و با چهرهی بیحالتی به صراحت دروغ میگفت:
-چیزی نیست. دارم این زندانی رو میبرم دستشویی. داشت بهش فشار میومد.
نگهبان چهرهی خونسرد چانیول و چشمای ثابت و بیلرزشش رو میدید و همین کافی بود تا اون جملات رو باور کنه.
ولی بکهیون از شنیدن نفسهای نامنظم چانیول لذت میبرد. میتونست لغزش نامحسوس بدن مرد بزرگتر رو حس کنه.
بیاختیار گوشهی لبهاش بالا کشیده میشد و برای اینکه جلوی لبخند هیجان زدهی خودش رو بگیره، از دندونهاش برای نگهداشتن لبهاش استفاده کرد.
زندانبان مسن مردی با صورت کشیده و پیشونی چروکیده بود. تارهای موهای سیبیلش از هم فاصله داشتن و انگار یکی در میون افتاده بودن.
پلکهای بلندی داشت که چشماش رو خمار یا نیمه باز نشون میداد.مردمک چشماش رو تو حدقه چرخوند و زیر لب زمزمه کرد:
-خدای من! امان از نگهبانای تازه وارد. شما دلرحمای جوگیر.
شونه بالا انداخت و با صدای رسا هشدار داد:
-زود ببرش و بعد برش گردون به سلولش.
چانیول سر تکون داد و با صدای قاطعانهای اطاعت کرد:
-چشم.
مرد سن بالاتر سری تکون داد و به سمت دیگهای رفت.
وقتی نگهبان ازشون دور شد چانیول سرش رو سمت بکهیون چرخوند و با لحنی که به نسبت همیشهاش حرصی و عصبی بود، گفت:
YOU ARE READING
Alef ♡ الـــ🌪ـــف [ Season1 ]
Action-اسمت چیه #تازه_وارد ؟🔪Ꮺ -پارک چانیول🔥 ᭄᭝ -خیلی خب پارک چانیول...اگه میخوای تو این زندان #زنده بمونی باید عضو گروه ما بشی. ما برای اعضا آزمون ورودی داریم🗒 یه #روانی تو سلول چهار هست اسمش بیون #بکهیون ئه⛓ یه چشمش کوره🥀...اگه امشب با چنگالت🍴موقع...