به محض ورود به محوطهی نگهداری هاروگها صدای پارس کردنهای آشنایی به گوشش خورد.
توله هاروگی با پاهای کوتاهش از فاصلهی زیادی به سمتش دوید. چشمای هاروگ برق میزدن و با اشتیاق سمتش میومد.با دیدن اون موجود کوچیک و سرزنده، گوشهی لبهاش بالا رفت.
روی زانوهاش نشست تا وقتی پیگو بهش برسه.
پیگو خودش رو توی بغل سهون پرت کرد و بعد با تقلا و چنگ زدن به رکابی توی تنش، خودش رو بالاتر کشید و خط فک مرد بلندقد رو لیس زد.سهون ریز ریز خندید و دستش رو روی بدن نرم و پشمی توله هاروگ کشید.
پیگو با هیجان و بیتابانه خودش رو بین دستای سهون تکون میداد و به لباساش پنجول میکشید و هرازگاهی زبونش رو روی بدن سهون سُر میداد.
افسر جوون کمر توله هاروگ رو توی دستاش گرفت و بدنش رو از خودش جدا کرد. جسم سبکش رو بالا اورد و مقابل چشماش گرفت و بهش لبخند زد.
صدای رسای مردی حواس سهون رو از پیگو پرت کرد:
-مایکل بودی دیگه. نه؟
نگاهش رو بالا برد. نگهبان با لبخندی جلوش ایستاده بود.
دستای سهون شل شد. پیگو رو روی زمین رها کرد و از جا بلند شد و صاف ایستاد. خودش رو وادار کرد تا متقابلا لبخند بزنه ولی چندان موفق نبود.
لحظهای با خودش فکر کرد چرا لبخند زدن به یک توله هاروگ اونقدر آسون بود ولی وقتی به انسانها میرسید همهچی اونقدر سخت میشد؟
ولی لحظهی بعد اون احساس معذب بودنش رو هم دور انداخت و محکم جواب داد:-درسته. اون شب به قدری بخاطر لوهان عصبانی بودم که فرصت نشد اسم شما رو بپرسم.
نگهبان خم شد و دستشو زیر شکم پیگو برد و تو بغلش بلندش کرد.
-ریچارد.
پیگو رو با یک دستش نگهداشت و دست دیگهش رو سمت سهون دراز کرد. سهون لبخند نمیزد. چشماش هم منحنی نشده بود. ولی انحنای شل ابروهاش و انبساط عضلات صورتش این حس رو انتقال میکرد که حس خوبی به شخص مقابلش داره. البته که دریافت همچین چیزی از چهرهی بیحالت افسر جوون نیازمند توجه زیادی بود که اغلب مردم نداشتنش و سهون هم نیازی نمیدید تا برای واکنش نشون دادن، تلاش بیشتری کنه. ولی انرژی چیزی نبود که بشه جلوی انتشارش رو گرفت و ریچارد انرژیای که لازم بود رو از مرد روبهروش گرفت.
دست ریچارد رو به گرمی فشرد و سر تکون داد.ریچارد با خوشرویی پرسید:
-امروز بجای الیوت اومدی به پیگو غذا بدی؟
جفت پلکهای سهون بالا پرید.
برای یک ثانیه صحنهی دونه برنجهایی که از لباس لوهان پایین افتاد توی سرش پخش شد.
زیر لب با لحن مبهوتانهای زمزمه کرد:-پس برای پیگو بودن...
⋰*→∙-←*⋱
-نگا کن چه بلایی سر خودت اوردی...
YOU ARE READING
Alef ♡ الـــ🌪ـــف [ Season1 ]
Action-اسمت چیه #تازه_وارد ؟🔪Ꮺ -پارک چانیول🔥 ᭄᭝ -خیلی خب پارک چانیول...اگه میخوای تو این زندان #زنده بمونی باید عضو گروه ما بشی. ما برای اعضا آزمون ورودی داریم🗒 یه #روانی تو سلول چهار هست اسمش بیون #بکهیون ئه⛓ یه چشمش کوره🥀...اگه امشب با چنگالت🍴موقع...