چ🐚مثلِ《چرم‌پوش》🌑hh

262 79 76
                                    

نوار کاست قدیمی رو توی دستش چرخوند. نگاه عمیقش گره خورد به کاغذ خراشیده شده‌ی روی نوار. جوهرِ نوشته‌ی روش رنگ باخته بود ولی سهون هنوز میتونست اون کلمات رو به وضوح روزهای اولی که نوشته بودشون ببینه.
با صدای خفه‌ای زمزمه وار لب زد:
"تنها_چارلی گومز"

نوار رو توی دستگاه ضبط گذاشت و دکمه‌ای رو فشار داد.
به چرخش دایره وار نوارها خیره شده بود که صدای لوهان گوش‌هاش رو قلقک داد:

-این روزا کمتر کسی از همچین وسایلی استفاده میکنه. زیادی دِمُده‌ای آقای وکیل!

سهون سرش رو بالا اورد. توی نگاهش هیچ احساسی نبود. نفس‌هاش با ریتم منظمی خارج میشد.
سرش رو به بدنه‌ی فلزی پشتش تکیه داد. به خشکی جواب داد:

-گوشیم تو درگیری افتاد شکست. برای همین به دوستم گفتم همراه خودشون برام اینو بیاره.

لب‌های لوهان باز شد تا دوباره چیزی بگه ولی صدایی که از دستگاه ضبط بلند شد، کلمات رو براش متوقف کرد.

موسیقی کلاسیک و آروم قدیمی‌ای که معلوم بود ترکیبی از صدای پیانو و ویالون‌ئه.
فاصله‌ی بین لب‌های پسر کوچیکتر همراه با ریتم موسیقی، از بین رفت.
اون نوای آشنا از گوش‌هاش تو کل وجودش پخش میشد. خون توی رگ‌هاش شروع به جوشش کرد و کم کم حرارت پوستش رو تسخیر کرد.

خاطرات پراکنده‌ای توی ذهنش به رقص در میومدن. صحنه‌های بی تصویری که فقط براش دیالوگ‌هایی رو یادآور میشد.

"-آهنگ گوش میدی؟
+آهنگ؟
-آره. میخوای با هم گوش بدیم؟ وقتی موسیقی گوش میدی فراموش میکنی که باید به چیزی نگاه کنی. تمام تمرکزت به صداش جلب میشه...اینجوری شاید این موضوع که نمیتونی ببینی برات کم اهمیت‌تر بشه...
+چرا کمکم میکنی؟
-نمیدونم...این کاریه که دوست دارم انجامش بدم...پس عملیش میکنم."

چشماش گرم شده بود. انگشتای ظریفش شروع کرد به لرزیدن. برای اینکه ضعف و تغییر حالش نظر سهون رو جلب نکنه، دستاش رو بین پاهاش چفت کرد.

ولی این حرکت از چشم‌های تیز و نگاه دقیق سهون دور نموند.

سهونی که به ظاهر با حالت خسته‌ای دستگاه صوت توی بغلش رو جابه‌جا میکرد و توی چهره‌اش هیچ واکنشی نبود.

لب‌های لوهان با خنده‌های هیستریکِ تکه تکه‌ای تزئین شدن.
هول شده بود و تلخی‌ای چاشنیِ نگاه براقش شده بود.

-این آهنگای بابابزرگی چیه گوش میدی؟

سهون با صدای ضعیفی گفت:

-باهاش خاطره دارم.

لوهان سرش رو به طرف دیگه‌ای چرخوند. نگاهش رو به هر جایی تاب میداد تا از مستقیما زل زدن به سهون فرار کنه. تک خند تمسخر آمیزی زد.

Alef ♡ الـــ🌪ـــف [ Season1 ]Donde viven las historias. Descúbrelo ahora