چپتر۱۶: هونهان ورژن

162 55 75
                                    

هوس کردم زودتر آپ کنم. هر کی هم مشکل داره جمع کنه از ایران بره!
...

بابی همونجور که نگاهش به ظرف غذاش بود و سعی میکرد گوشتش رو تیکه کنه به حرف اومد:

-بیا این کله کچل رو صدا کنیم رایان. نظرت چیه؟

سهون حین جویدن لقمه‌ی توی دهنش، از بالای چشم به فرد مورد نظرشون که چند ردیف جلوتر نشسته بود و تو سکوت غذا میخورد، نگاه کرد.
چند لحظه تو همون حالت موند تا وقتی که آخرین ذرات غذا رو هم قورت داد. قاشق و چنگالش رو روی ظرفش رها کرد. کمرش رو صاف کرد و دستاشو رو میز گذاشت. سرش رو به سمت شونه‌ش کج کرد و با دقت بیشتری به زندانی مذکور خیره شد. لبهاشو گوشه‌ی صورتش جمع کرد و "نوچ" محکمی گفت.

گردنش رو دوباره صاف کرد و رو میز خم شد و به غذا خوردن ادامه داد‌.

بابی به نیم‌رخ خونسرد سهون نگاه کرد و با لحن دلخوری پرسید:

-چرا؟ مگه رایان چشه؟

چانیول همزمان با بالا اوردن قاشقش بدون اینکه نگاهش رو از دونه‌های برنج بگیره، جواب داد:

-رایان چیزیش نیست. این یارو واسه رایان بودن زیادی زشته.

قاشق رو تو دهنش فرو برد و سرش رو چرخوند سمت بابی. لقمه رو قورت داد و توضیح داد:

-تو فیلما رایان معمولا اسم یه آدم خوشتیپ و خوش اندامه.

بابی ابروهاش رو بالا داد.

-مایکل هم معمولا اسم یه مو بلوند چشم رنگی‌ـه.

سهون شونه بالا انداخت و دوباره نگاهش رو از بابی گرفت.

-من هیچوقت نخواستم این اسمو روم بذاری.

بابی با غرولند‌های کم صدایی، سرش رو برگردوند و قاشقش رو پر کرد.

سهون با مشکوکیت لب زد:

-به نظرت عجیب نیست؟ فکر میکردم حالا میوفته دنبال تعقیب کردنت. ولی تو این یکی دو روز گذشته هیچکاری نکرده. حتی دنبال منم نبوده...

بابی با بیخیالی گفت:

-چرا عجیبه...ولی من فکر کردم شاید چون فهمیده جایی جز درمانگاه نرفتیم. امروز برو یه بخش دیگه.. مثلا برو جایی که هاروگ‌ها رو نگهداری میکنن. ببین دنبالت میاد یا نه...

سهون با کلافگی چنگالش رو توی ظرفش تکون داد.

-نمیتونم پیش‌بینی کنم چی تو سرشون میگذره. اوه درباره اتاق اسناد...

بابی یکدفعه با هیجان سرش رو سمت سهون چرخوند و تند تند پلک زد.

-داشت اونو یادم میرفت...چیشد؟ چیزی پیدا کردی؟

سهون با اخم محوی تذکر داد:

-نمیشه عادی‌تر رفتار کنی؟

Alef ♡ الـــ🌪ـــف [ Season1 ]Where stories live. Discover now