-۷ ژوئن ۲۰۲۰-
دختر سفید پوشِ کوتاه قد حین ورق زدن پروندهی توی دستش، تند تند به زبون میاورد:
-داروهاشو سر موقع مصرف کنه. هر دو ساعت یکبار تبشو چک کنید اگه بالا رفت خبرم کنید.
"باشه"ی ضعیفی که شنید هم نتونست خیالش رو راحت کنه. سرشو بالا اورد و نگاه نگرانی به آقای روی تخت انداخت. با لحن دلسوزی گفت:
-باید بیشتر مواظب خودت باشی بابی.
همزمان قدم برداشت. حین یادآوری تذکراتش به پرستار و گفتن جملاتی از قبیلِ "یادت نره تبشو چک کنی" با کم دقتی دستگیره در رو کشید.
بعد از تموم شدن حرفاش با حواس پرتی سرش رو سمت در چرخوند که بیرون بره ولی با قامت فرد آشنایی روبهرو شد.
مرد بلند قدی با شونههای پهن و سینههای تختی که پشت پوشش لباساش هم مردونه و عضلهای بودن خودش رو به نمایش میکشید.
دکتر سرش رو بالا برد و به چشمای مرد نگاه کرد.
لحظهای تصویرِ مردِ مقابلش تو چارچوب درِ یکی از اتاقهای بیمارستان، براش خاطرهی قدیمیای رو تلاقی کرد.
توی ذهنش ثانیهای همه چیز براش تیرهتر شد. مرد مقابلش رو با رکابی خونی دید که یه پسر نو جوون رو لای لباس فرمش پیچیده بود و روی دستاش گرفته بود. توی چارچوب در ایستاده بود و نفس نفس میزد. از انگشتاش مایع لزج قرمز رنگ میچکید و پاهای برهنهی پسر کوچیکتر روی هوا معلق بود.
پلکی زد و خاطراتشو کنار زد. این مرد همون بود. فقط اینبار پسر بچهی زخمیای روی دستاش نداشت. در عوض دسته گل بزرگی از رزهای قرمز و سفید رو گرفته بود. لباس زندانیها توی تنش نبود. در عوض یک پالتوی خاکستری رنگ بلند پوشیده بود. نگاهش پر از آشوب نبود و داشت لبخند میزد.
چند لحظه توی سکوت بهش نگاه کرد. موسیقی کلاسیکی پس زمینهی ذهنش در حال نواخته شدن بود. از اون هایی که تو فیلمهای دهههای قبل موقع ملاقات کاراکترهای نقش اصلی با هم دیگه پخش میشد.
صدایی از پشت سرش سکوتشون رو در هم شکست:
-ببین کی اینجاست! چطوری وکیل الف؟
دکتر طوری که انگار تازه به سبب حرف بابی یادش اومده باشه مرد جلوش کیه، به سرعت اخم کرد.
چشماشو تو حدقه چرخوند و پروندههاشو تو بغلش جمع کرد. کنار رفت تا از گوشه رد بشه و از اتاق بیرون بره.
چانیول با یک قدم به همون سمت، راهشو سد کرد. شونه و بازوشو به چارچوب در تکیه داد و یک ابروشو بالا فرستاد.
-اومدم خودتو ببینم خانم دکتر.
دختر جلوش با حرص پلکاشو رو هم فشرد و نفس سنگینی از لای لبهاش بیرون داد.
YOU ARE READING
Alef ♡ الـــ🌪ـــف [ Season1 ]
Action-اسمت چیه #تازه_وارد ؟🔪Ꮺ -پارک چانیول🔥 ᭄᭝ -خیلی خب پارک چانیول...اگه میخوای تو این زندان #زنده بمونی باید عضو گروه ما بشی. ما برای اعضا آزمون ورودی داریم🗒 یه #روانی تو سلول چهار هست اسمش بیون #بکهیون ئه⛓ یه چشمش کوره🥀...اگه امشب با چنگالت🍴موقع...