چپتر ۱۲ تا ۱۵: چانبک ورژن

331 122 38
                                    

خلاصه‌ی چپترهای گذشته:

یک نفر از عقب موهاش رو کشید و سرش بالا اومد. جیمز با خونسردی ادامه داد:
-یه روانی تو سلول 4 هست. اسمش بیون بکهیونه. هفته پیش یکی از نوچه های منو مسموم کرده و منم میخوام بهش یه درس درست حسابی بدم.

مکثی کرد و ادامه داد:
-یه چشمش کوره. موقع شام با چنگالت اون یکی چشمشم ناقص میکنی. اگه تو آزمونت قبول شی عضو گروه میشی؛ وگرنه همون بلایی که قرار بوده سر شیو بیاری رو سرِ تو میاریم!

P1

بابی با سرخوشی درخواست کرد:
-بیا دوست بشیم.

چانیول تک خند حرصی‌ای زد.
-خیلی خب بیا فرض کنیم من قبول کردم.

بابی دوباره از جاش بلند شد و صداشو تو گلوش انداخت:
-هی بچه‌ها این تازه وارد با من دوست شد!

P2

پیگو شتاب زده دور بدن برهنه‌ای که توی خون خودش غلت میزد، میدوید و در آخر مقابل صورتش ایستاد و خونی که از پلک‌های بسته‌ی اون فرد میریخت رو لیس زد.

نگهبان وحشت زده فریاد کشید:

-خدای من! خدای من! اینجا چه خبره؟

چانیول مبهوتانه زیر لب زمزمه کرد:

-ب...بکهیون؟

P3

بابی سرش رو سمت چانیول برگردوند و ناباورانه پرسید:

-تو انجامش دادی؟

چانیول با بهت سرشو به چپ و راست به معنای "نه" تکون داد.

بابی گیج و مبهوت لب زد:

-تو نبودی...جیمزم فکر میکنه کار توئه...پس کی اینکارو کرده؟

۲۰۱۹ (ملاقات دوباره با بکهیون بعد از زندان)

ماشینی کنارش ایستاد‌.

با خیال اینکه همکاراش رسیدن سرشو بالا برد. در سمت راننده باز شد و کفش چرمی ازش بیرون اومد. شلوار خاکستری پارچه‌ای با خط اتوی صافی که نشون میداد صاحب اون تیپ و ماشین یک آدم رسمیِ نه یک ارتشیِ حینِ عملیات.

نگاه خسته و تارش رو بالا برد‌.
جونی تو تنش نداشت تا چشماشو بیشتر باز کنه و واضح‌تر ببینه...ثانیه‌ی آخر درحالی که به اون چهره‌ی آشنا خیره شده بود و زیر لب نامفهوم "بکهیون" رو صدا زد، پلکاش روی هم افتاد...

P4

چانیول اخم کرد و صداش ته لرز استرسی گرفت ولی بخاطر حالت چهره‌اش اون سستی کلماتش برای بکهیون از سرِ عصبانیت تداعی شد:

-چرا نمیگی دقیقا چی میخوای؟

-من تو رو از این خونه میبرم بیرون. میرسونمت یه تلفن عمومی و کمکت میکنم تا اومدن دوستات سالم بمونی. تو هم منو با اون هلی‌کوپتر میبری پایتخت. قبوله؟!

Alef ♡ الـــ🌪ـــف [ Season1 ]Where stories live. Discover now