چپتر آخر فصل اول- hh

252 51 34
                                    

-چیول شخصیت اصلی داستان "دزد و دلقک" بود. اونایی که خوندن میدونن. اونایی هم که نخوندن همینجا میفهمن. چیول رو شبیه پوستر این چپتر تصور کنید-
...

لوهان چندبار نگاهش رو بین کارت توی دستش و ساختمون کافه‌ی مقابلش جابه‌جا کرد.
با تردید کارت آدرس دستش رو توی جیب پالتوی مردونه‌اش فرو برد و قدم‌های مرددش رو سمت در شیشه‌ای کافه کشوند.
با احتیاط در رو به سمت داخل هول داد و قدم‌های با وقار و آرومی برداشت.
خودش رو به میز بلند پیشخوان رسوند.

جلوی پیشخوان پسر لاغر اندامی ایستاده بود. از نظر قد فقط یکم از خودش بلندتر بود.
سرش پایین بود و به صفحه گوشیش نگاه میکرد. چتری‌های مشکی رنگش روی پیشونی و چشماش ریخته بود و مانع دیده شدنشون میشد. با یک دستش گوشی رو نگه‌داشته بود و دست دیگه تو جیب شلوارش بود. یک شلوار جین مشکی پوشیده بود و تیشرت تیره‌ای که خیلی با شلوارش تفاوت رنگی نداشت. روی اون یک پیرهن جلو باز با پارچه‌ی ضخیم و زمستونی پوشیده بود که رنگش یجور سبز لجنی کدر و تیره بود.

لوهان با نگاه دقیقی پسر جلوش رو از کفش‌های اسپورت پسته‌ای و مشکی‌اش تا موهای لخت پر کلاغی رنگش آنالیز کرد.
کنارش ایستاد و نگاهش رو ازش گرفت و به پیرمرد پشت پیشخوان داد. صداش رو با خرخری توی گلوش صاف کرد و به حرف اومد:

-سلام.

پیرمرد حسابدار با صورت بی‌حسی سر تکون داد.

-سلام. سفارشتون رو بفرمایید.

لوهان لبخند گنده‌ای زد. تمام قدرتش رو جمع کرد تا جمله‌ش رو محکم و رسا ادا کنه:

-من دنبال کسی به اسم چیول میگردم!

احساس کرد پسر کنارش کمی لرزید. بدون اینکه سرش رو بالا بیاره یا حرکت محسوسی انجام بده. اون فقط برای چند لحظه‌ی کوتاه لرزیده بود و لوهان تنها کسی بود که میتونست همچین چیزی رو تشخیص بده.
اون فقط با چشم‌هاش نمیدید. اون عادت کرده بود بیشتر از هر آدم عادی‌ای به صدای ریتم نفس‌های موجودات اطرافش توجه کنه. اون میتونست با خیلی از اعضای دیگه‌ی بدنش بجز چشماش، ببینه.

جفت ابروهای پیرمرد حسابدار بالا پرید ولی خیلی زود به خودش مسلط شد. شاید اگه فرد مقابلش لوهان نبود، به سادگی میتونست واکنش متعجبش رو انکار کنه. ولی پسر ریز نقش جلوش، تیزتر و حواس جمع‌تر از این حرف‌ها بود.

پیرمرد با حالت طبیعی‌ای گفت:

-اسمش آشناست.

سرش رو به سمت عقب چرخوند و رو به باریستای جوون پشت سرش پرسید:

-چیول میشناسی؟ از مشتری‌هامون نیست؟

-اسمشو قبلا شنیدم ولی فکر نکنم از مشتری‌ها باشه...

و بعد باریستای جوون یکدفعه ابروهاش رو بالا داد و با لحن هیجان زده گفت:

-آهاااااا یادم اومد. چیول اسم اون یارو مافیا معروفه تو تلویزیون بود.

Alef ♡ الـــ🌪ـــف [ Season1 ]Donde viven las historias. Descúbrelo ahora