23

3.8K 602 198
                                    


به دنبال دکتر وارد اتاق شد و بعد از نشستن دکتر پشت میزش روی مبل نشست

_اتفاقی افتاده ک خواستین با من صحبت کنین؟

_عاممم.... همونطور ک میدونید همسرتون بیمار هستن و طبق توضیحاتی ک دادم این بیماری یه نوع بیماری قلبی پیشرفته هست ک علاوه بر درد قلب باعث درد گرفتن سایر نقاط بدن هم میشه مثل تمام ماهیچه ها و اینا ولی یچیزیو باید بهتون بگم

_خب.. چه.. چیزی؟

_تاحالا کاری کردین ک باعث شده اون اروم شه؟

_خب... این اولین بار بود ک اونو اینجوری دیدم اخه مدت زیادی نیست ک ازدواج کردیم.. ولی... امروز درد داشت و من ک بغلش کردم یکم اروم شد

_خب اون طبیعیه اگه منم همسرمو بغل کنم یکم اروم میشم ولی شما باید کاری کنید ک حواسش از درد پرت بشه. اون قراره یه هفته طبق همین روال درد بکشه و اگه کاری براش نکنید بخاطر فشاری ک درد بهش وارد میکنه احتمال مرگ رو خیلی بالا میبره

_خ... خب... من.. بایی چیکار.. ک. کنم؟

_کسایی ک پیشم میومدن و این بیماریو داشتن ظاهرا حواسشون با سکس پرت شده

_ه.. ها؟

_لذتی ک سکس بهشون میده باعث میشه فقد یکم به درد توجهی نداشته باشن هر چند نمیشه کل هفته رو مشغول سکس باشن ولی همین از خطر مرگ خیلی کم میکنه

_ی..ینی... شما دارین میگین... من.. باید....

_درسته شما باید با همسرتون تو این هفته تاجایی ک تواناییشو دارید بخوابید

_داری باهام شوخی میکنیییبیی

_لطفا اروم باشید اقا

_این دیگه چه کوفتیههه؟؟؟؟ دیگه اون جئون چه نقشه ای کشیدهه.... میدونستم یه کاسه ای زیر نیم کاسه اشه

نفس عمیقی کشید و از جاش بلند شد

_من تن به اینکار نمیدم

_میتونین ندین ولی با اینکار همسرتون درد میکشن

نفس کلافه ای کشید و موهاشو محکم کشید و از اتاق بیرون رفت
در اتاق جونگکوک رو باز کردو بدون توجه به کسی روی کاناپه گوشه اتاق نشست
با صدازدنش توسط جیمین نگاهشو بهش داد

_چیه

_دکتر چی گفت؟

_یه مشت مزخرف

_خا بگو چی گفت حالا

_روانی کند ذهن پلاسیده میگه باید با شوهرت بخوابی

_ها؟ خب چی ربطی داشت؟

_من چ میدونم... میگه چند نفر ک اینجوری بودن موقع سکس حواسشون از درد پرت شده و یه سری گوه خوریای دیگه

๑BLUE  EYES๑Where stories live. Discover now