part2

5.6K 988 38
                                    

-تو همسر منی
از لحن مالکیتی ک داره حالم بهم میخوره اون عوضی...
هوففف
ترجیح دادم حرف دیگه ای نزنم چون قطعا اخر این بحث ضررش فقد واسه من تموم میشه
+امروز میخام برم خونه پدربزرگ

-چرا اونوقت؟

همونجوری ک روز تخت دارز کشیده بودو پاشو روی یه پاش میزاشت گفت
+همینجوری

و ب سمت لباسای کثیف روی زمین رفتم تا توی لباسشویی بزارم. یهو به یاد موضوعی افتادم ک خیلی وقت بود ذهنمو درگیر خودش کرده بود

+من میخام کار کنم یوسان

-صد بار اینو گفتیو من هم جوابتو دادم ولی ایندفعه دیگ نمیگذرم تهیونگ .میدونی ک نافرمانی از من چ عواقبی داره.پس برو ب کارت برس ک اصلا حوصلتو ندارم

سرمو تکون دادمو از اتاق بیرون رفتم در حالی ک بغض لعنتی توی گلوم  قصد خفه کردن منو داشت
*******
& ایل سان؟

#هوم بیا تو

یونا وارد اتاق شد و کنار ایل سان ک روی تخت بود دراز کشید.
#کاری داشتی.؟

&اوهوم. راجبه تهیونگه

#هوفف باز شروع نکن یونا. امروز خیلی خستم

یونا چرخی به چشماش دادو بدون توجه به گفته همسرش ادامه داد

&چرا اینقدر به تهیونگ سخت میگیری؟ رنگ چشماش که تقصیر اون نیست .محض رضای خدا اون نوه مونه .برای چی مجبورش کردی با یوسان ازدواج کنه در حالی ک میدونی یوسان ازش خوشش نمیاد

#چون اینجوری مجبور بودم وصلت اونو با نوه جئون عوضی قبول کنم.
ایل سان در حالی ک از عصبانیت رگ های گردنش ورم کرده بود گفت
&ولی یوسان ته رو خیلی اذیت میکنه اگه کبودی های روی تنشو میدیدی مطمئنا خودت اونو برای طلاق میبری دادگاه

ایل سان دیگه حرفی نزد ینی حرفی نداشت ک بزنه. خودشم میدونست در حق تهیونگ کوتاهی کرده بود ولی باید چیکار میکرد؟ خودشم نمیدونست

&چرا بهش یه فرصت نمیدی؟ چرا یبار علاقتو ب ته نشون نمیدی؟ اون نوه اته ولی تو هر بار دیدیش نیش زبون بهش میزدی. ینی اینقدر ازش متنفری؟

#بحث تنفر نیست یونا. همونطور ک گفتی خب اون نوه مه .نمیتونم نسبت بهش بی احساس باشم ولی خاندان جئون چی؟ خودتم میدونی من چقدر ازشون بدم میاد. اونا دشمن مان

&جونگ کوک پسر خوبیه حتی اگه بخواد با تهیونگ بدرفتاری کنه مطمئنا مثل یوسان رفتار نمیکنه.

#تو هیچ اطلاعاتی راجبش نداری.حالا هم بیا بخوابیم. خیلی خستم یونا

یونا که دید ایل سان ذره ای علاقه  به حرف زدن راجب این موضوع نداره با تکون دادن سرش تایید کردو با دستاش شونه وکتف ایلو ماساژمیداد تا خستگیشو رفع کنه و اونقدر فکرش مشغول بود ک نفهمید کی خوابش برد
♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡
با اینک تو پارت قبل ووتارو به بیست تا نرسوندین ولی بازم واستون گذاشتم. 🤕😢

๑BLUE  EYES๑Where stories live. Discover now