_نگران من شدی؟تهیونگ تازه متوجه شده بود ک چه گوهی خورده دلش میخواس کلشو اونقد بزنه به دیوار ک به دیار فانی بشتافه
_نچ... اشتب فکر میکنی یادته ک تو بیمارستان چی گفتم واس همون ناراحت شدم
_ولی تو کونتو واس من بخطر انداختی
تهیونگ چشم غره ای به مرد خندون کنارش رفتو خواست بلندشه ک درد یهویی توی کمرش و لرزش پاهاش باعث شد دوزانو روی زمین بیوفته
_اهههه
_ته... تهیونگ... صب کن الان میام
جونگکوک سریع باکسرشو ک روی زمین افتاده بود رو پوشید و بت سمت تهیونگ ک چهاردستوپا روی زمین نشسته بود رفت از چشمای به هم فشردش میتونست تشخیص بده چقدر درد داره
اروم جوری ک به کمرش فشار نیاد بغلش کردو با سمت حموم رفت_قبلن اینقد سنگین نبودی
_گوه خوریو تموم کن کمرم داره نصف میشه اگ خوبش نکردی همینجا به فاخت میدم
_باشه به فاخم بده
_بیشور
بعد از نیم ساعت حالا تهیونگ بدون درد روی تخت دراز کشیده بود و برای اینکه حرص پسر بزرگتر رو دربیاره از قصد اه و ناله میکرد
_تهیونگ... بهت مسکن دادم با اب گرم ماساژت دادم هر کوفتی ک میدونستم رو کردم اخه چیجوری خوب نشدییی هیونجون سر دودقیقه جوری میشد ک انگار اصن سکس ندا.....
حرفش با خوردن چراغ کنار تخت توی سرش قطع شد
شوکه به تهیونگ نگاه کرد ک با صورت سرخ شده از عصبانیت و حرص روبروش ایستاده بود از نگاهش جوری میکشمت ک "کرکس های اسمون به حالت پی پی کنن" به راحتی خونده میشد
تهیونگ قدمی به جلو برداشت ک مصادف شد با نگاه ترسیده جونگکوک و عقب رفتنش_ت.. تهیونگ.. نکن.. و.. واست.. توضیح... میدم
_توضیحت بره تو کونتتتتتتتتتتتتتتتتتتت
با عربده ای ک کشید یونمین و چانبک سراسیمه وارد اتاق شدن و متعجب به تهیونگ و جانگکوک نگاه کردن
تهیونگ انگشت اشارشو تهدید وارانه جلوی چشمای کوک تکون داد و از صدایی ک بخاطر حرص میلرزید زمزمه کرد
_ازین به بعد دیگ هیچ اسمی از من نمیاری هیچوقت... هیچوقت بهم دست نمیزنی یا هر گوه خوری دیگه ای. دیگ تو این خونه کیم تهیونگی وجود نداره برو هر هرزه ای رو میخوای بگیر بیار دیگ هیچ کدوم از کارای تو بهم مربوط نیس جئون
بعد از گفتن حرفش خواست سمت در بره ک با جمعیتی ک اونجا ایستاده بودن تعجب کرد اونا کی اومده بودن.؟نگاهش دوباره رنگ خشم گرفتو باعث شد همه حتی اگوست دی اعظم با ترس سریع از پیش در کنار برن تا تهیونگ بیرون بره
YOU ARE READING
๑BLUE EYES๑
Romanceژانر:امپرگ~ اسمات~ رمنس~درام~ گی ~زندگی روزمره تهیونگی ک به خاطر ابی بودن چشماش از خانوادش طرد میشه و بعد ازون مجبور میشه با پسرعموش ازدواج کنه 😶🌼 چی میشه اگه بعد از طلاقش دوباره مجبور بشه با مرد شیطان صفتی به اسم جانگکوک ازدواج کنه ک از تهیونگ مت...