_عاححح خسته شدم_دوقدم راه بیشتر نرفتی صدبار هی میگی خسته شدم این شدم اون شدم
_خیلی پررویی
تهیونگ نگاهشو با اکراه از شوهرش گرفتو همونطور ک زیر لب غر میزد وارد حموم شد"بیشور الاغ کل پاساژ به اون بزرگی منو اینوراونور کشید حالا میگ دوقدم.... اخه واس چی اون خرس به اون بزرگیو من باید میاوردم انگل میبینه دارم میمیرم باز اذیتم میکنه الاغ... اون لباس خواب چیبود لنتیییییی چرا اینقدر تو خریییی جئونننن"
با کوبیده شدن در حموم از باز کردن دکمه شلوارش دست کشید و درحالی ک بلوزی به تن نداشت درو باز کرد
_چیه
با دیدن نگاه خیره جونگکوک روی سینه هاش متوجه شد ک چیزی بت تن نداره
"فاک فاک فاککککک"
با دستاش خودشو پوشوند و پشت درحموم قایم شد_چیهه
_فک کنم سینه هات بزرگتر شدنا
_ببند دهنتووووووووووو
_اوکی اوکی میخاستم بگم حموم اینجا خرابه برو اتاق من
_چرا زود تر نگفتی
_تازه سیستم خونه رو دیدم ظاهرا لوله اب گرمش شکسته
_پففف باشه
با نشنیدن صدایی سرشو اروم از پشت در بیرون اورد و با ندیدن اون گرگ هیز سریع حوله رو دور خودش پیچیدو به سمت اتاق جونگکوک دوید فقد دعا میکرد ک اونجا نباشه اخه واسه چ دلیل کوفتی ای خونه به این بزرگی باید فقد دوتا حموم داشته باشه پوفف
عیبی نداره اتفاقی نمیوفته بهرحال الان حوله دورمه نمیتونه چیزی رو ببینهاروم اروم وارد اتاق شد و بدون نگاه کردن به شوهرش ک روی تخت بهش زل زده بود توی حموم پریدو دروقفل کرد
"اخیشششش راحت شدم""این چ حس کوفتیه ک دارم پفف"
به در حموم ک همسرش توش بود زل زده بود و هر از گاهی پوف میکرد
خواست تا کمی دراز بکشه ک با صدای دادی از تو حموم سرجاش پرید_ودف
به سمت حموم دوید و محکم به در زد_هوییی خوبی؟
_ع.. عاااحح... ن.. ن.. نه
_چیشد اخه؟ سر خوردی؟
_ن... نه.. سگ.. گ.. گازم.. گرفت
_پففف دم مرگم دست برنمیداری؟ میتونی درو باز کنی؟
_ن... ه
_یکم صبر کن الان میام
به طرف اتاق کارش دوید و از زیر کمد پیچ گوشتیو از توی جعبه ابزارش گرفتو همونطور ک زیر لب غر میزد به اتاقش برگشت
_یکم صبر کن فقد
با عجله پیچ های دستگیره رو در میوردو فحشی هم نثار کارما میکرد
KAMU SEDANG MEMBACA
๑BLUE EYES๑
Romansaژانر:امپرگ~ اسمات~ رمنس~درام~ گی ~زندگی روزمره تهیونگی ک به خاطر ابی بودن چشماش از خانوادش طرد میشه و بعد ازون مجبور میشه با پسرعموش ازدواج کنه 😶🌼 چی میشه اگه بعد از طلاقش دوباره مجبور بشه با مرد شیطان صفتی به اسم جانگکوک ازدواج کنه ک از تهیونگ مت...