خسته و کلافه روی صندلی بیمارستان نشستو دستی به موهاش کشید
باورش نمیشد ک حرفای مارکو جکسون حقیقت داشتن
اون از عشق هیونجون به خودش شک نداشت ولی چیشده بود. چی باعث شد اون همچین فکری بکنهفلش بک
_کدوم نقشه هات؟
_ج.. جونگکوک
سعی کرد به پسری ک کل لباساش خونی شده بود و روی خرده شیشه از درد به خودش میپیچید توجهی نکنه
_میگم کدوم نقشه هات لعنتییییییی
گلدون کنار در ورودی رو محکم به زمین کوبید ک باعث شد هیونجون کمی خودشو جمعوجور کنه
_منو بازی دادی ارههههه؟؟؟ چطور تونستییییی؟؟
تنها چیزی ک باعث ترس هیونجون میشد چشمای سرخو به خون نشسته پسر مقابلش بود ک از شدت عصبانیت رگ گردنش متورم شده بود
_ب.. برات ت... ت... وضیح.. م... یدم
_چیو میخای توضیح بدی لعنتی یه نگاه به وضع خودت بندازززز باید میفهمیدم تو هم مثل همه به مالو منال مم چشم داشتی
_ن.. ن.. نه ا.. ینطور ن.. نی. ست
جونگکوک با صدای ارومی در حالی ک شقیقشو بخاطر درد یهویی سرش فشار میداد گفت
_برو بیرون
_و.. ولی
_گفتم گورتو گم کننننننن
و دقیقه ای بعد جونگکوک با پسری تنها موند ک از شدت درد به بیهوشی میزد
پایان فلش بک
_ببخشید اقا
چشماشو باز کردو به دختر مقابلش ک مارک پرستاریو رو سینش داشت نگاه کرد
_بله؟_همراه کیم تهیونگ شما هستید؟
_بله چیزی شده؟
_کارمون باهاش تموم شده ایشون الان بیهوش هستن اگ بخواین میتونین پیششون باشین
_ا.. اها باشه ممنون
_خواهش میکنم
به سمت اتاق مقابلش رفت اینبار میشه سه دفعه ک اون پسر بخاطرش تو بیمارستان گیر افتاده
تهیونگ بخاطر شیشه هایی ک تو کمرش فرو رفتن به شکم روی تخت خوابیده بود
به سمت صندلی کنار تخت رفت و به صورت همسرش زل زد
چقدر اونو بخاطر هیونجون اذیت کرده بود. مطمينا دیگ هیونجون هیچ جایی تو دلش نداشت هنوزم نمیتونست باور کنه ک کسی ک اونقدر عاشقش بود فقد بخاطر ثروتش بهش نزدیک شده
شاید میتونست دوباره یه فرصتی به خودش برای عاشق شدن بده
از تهیونگ اطمینان کامل داشت ک بخاطر پول باهاش نیست.یچیزی اونو به سمت تهیونگ میکشوند ولی هر چقدر فکر میکرد به هیچی نمیرسید
YOU ARE READING
๑BLUE EYES๑
Romanceژانر:امپرگ~ اسمات~ رمنس~درام~ گی ~زندگی روزمره تهیونگی ک به خاطر ابی بودن چشماش از خانوادش طرد میشه و بعد ازون مجبور میشه با پسرعموش ازدواج کنه 😶🌼 چی میشه اگه بعد از طلاقش دوباره مجبور بشه با مرد شیطان صفتی به اسم جانگکوک ازدواج کنه ک از تهیونگ مت...