ازدواج

522 114 52
                                    

Third person

×اوه خدای من‌. تو چرا اینقدر زشتی؟ چطوری هیونگ من تو رو انتخاب کرده آخه؟ اون که هیچ وقت بد سلیقه نبود.

تهیونگ با چشمهای گشاد شده به پسر ریز و پرروی رو به روش نگاه کرد. اون بچه الان بهش گفته بود زشت؟

+یااا. من زشتم؟ من زیباترین پسر یونیونم. تا حالا خودتو توی آینه دیدی؟ مثل مارمولک میمونی. اگه میبینی هنوز اون صورتت مثل این دیوار صاف نشده، همش بخاطر جونگکوکه. وگرنه خوب میدونستم باهات چیکار کنم مارمولک. 

جیمین با چشم های ریز شده به نامزد زبون دراز هیونگش خیره شد. پس هنوز نمیدونست معنی واقعی مارمولک چیه. درسته که بخاطر بلاهایی که قرار بود سر تهیونگ بیاره مطمئنا تنبیه میشد. ولی اهمیتی نداشت جیمین نمیتونست ببینه تمام توجه جونگکوک برای تهیونگه.

×میدونی هیچ اهمیتی نمیدم که نامزد جونگکوک هیونگی یا قراره ملکه آینده ماریو بشی. از همین حالا جنگ من و تو شروع شده و مطمعنم نمیخوای بدونی قراره باهات چیکار کنم‌.

تهیونگ با خلاص شدن از دست خیاط و متر هاش، نفسشو با آسودگی بیرون داد و دستی توی موهاش کشید. پوزخندی به جیمین زد و همونطور که از کنارش رد میشد، جوابشو داد:

+ببین بچه؛ فکر نکن چون مثل پاپی ها کیوت و خوشگلم و توی بغل هیونگت گم میشم، نمیتونم از خودم دفاع کنم. لازم که باشه از یه ببر هم وحشی تر میشم.

و بعد با پوزخندی، جیمینی که از حرص سرخ شده بود رو تنها گذاشت. قرار نبود به جز جونگکوک کسی ضعف هاش رو ببینه. 

********************
                                                       دو روز بعد

زن با لبخندی به انعکاس زیبای خودش توی آینه خیره شد و تیپش برای طوفانی که قرار بود راه بندازه رو با رژ قرمزی تکمیل کرد.

○امشب قراره خیلی اتفاقات بیوفته‌.

●درسته ولی باید خیلی حواسمونو جمع کنیم. اون پسره فرار کرده و هر لحظه ممکنه دردسری درست کنه و نقشه هامونو خراب کنه‌.

○اون هیچکار نمیکنه. میدونه که هر حرکت اشتباهش به ضرر تهیونگ تموم میشه. تا وقتی که زندگی تهیونگ توی دستای ماست، مطیع میمونه.

○کشتی رو آماده کردید؟ من عاشق سفر دریایی ام.

و لبخند مرموزی به روی مرد روبروش زد.

●تیم گناه کار پنج نفرمون قراره به زودی کامل شه.
تمام چهار پادشاهی رو به با خاک یکسان میکنیم و پادشاهی ترفن رو پای گذاری میکنیم.
 
○البته با استفاده از قدرت تهیونگ کوچولومون.

●تهیونگ باید بعدش مال من شه. می دونی که چند سال براش صبر کردم.

زن پوزخندی زد و شونه بالا انداخت:

My AvatarDonde viven las historias. Descúbrelo ahora