Taehyung's pov
یه نگاه به اطراف انداختم و بعد از سنجیدن موقعیت به طرف در کتابخونه هجوم بردم و خودمو داخلش انداختم. اگر جین هیونگ بفهمه دوباره اومدم اینجا کلمو می کنه.
با صدای استاد چن که گفت: تهیونگ خودتی؟
لبخند گشادی زدم و به طرفش رفتم؛ همینکه بهش رسیدم، خودمو توی بغلش انداختم که باعث شد تلو تلو بخوره و دو سه قدم عقب تر بره.
+استااااااددددد! دلم برات تنگ شده بود.
*می دونی که نباید اینجا باشی تهیونگ.
+ اوهوم میدونم اما منو که میشناسید استاد.
*آره میشناسمت. خب بگو ببینم میخوای چی بخونی؟
+اون کتاب قدیمی بزرگه رو که بهم قول داده بودید.
استاد هووفی کشید و گفت: باشه برو برش دار.
با ذوق جیغ خفیفی کشیدم که با چشم غره استاد سریع دستمو روی دهنم گذاشتم. سرمو تند تند تکون دادم و به طرف قفسه ای که کتاب داخلش بود رفتم.
کتاب رو روی میز گذاشتم و نشستم. استاد هم جلو اومد و رو به روی من پشت میز نشست. با هیجان بازش کردم اما با دیدن تصویر و عکسی که کل دو صفحه اول رو پر کرده بود، اخمی بین ابرو هام نشست. صفحه ها رو ورق زدم که دیدم اون ها هم همین وضعیت رو دارن.
نا امید به صندلی تکیه دادم و گفتم: چرا؟ چرا باید همچین کتاب قطور و بزرگی که از قضا قدیمی هم هست، حتی یک خط نوشته هم نداشته باشه؟؟ این انصاف نیستتتت. جمله آخر رو تقریبا نالیدم.
*صبور باش تهیونگ. این کتاب، کتاب مهم و حیاتییه.
ابرو هام رو با تعجب بالا دادم و گفتم:مهم و حیاتی؟میتونم بپرسم کجای این کتاب مهم و حیاتیه؟
*این کتاب تاریخچه چهار پادشاهی رو نشون می ده .
کنجکاو خودمو جلو کشیدم و گفتم: تاریخچه چهار پادشاهی؟
*درسته.
+استاد میشه برام تعریف کنید؟ اینطوری بهتر درک میکنم.
استاد سری تکون داد و گفت: هزاران سال پیش آواتار اعظم چهار فرد برگزیده توسط الهه طبیعت رو دور هم جمع میکنه و به هر کدوم اداره یکی از چهار سرزمین تحت سلطه خودش رو میده. این چهار نفر هر کدوم قدرتمند ترین آواتار در نوع خودشون بودند.
جئون جیهیون آواتار آتش، کیم یه سوک آواتار خاک، پارک سوجونگ آواتار آب و یی ووبین آواتار باد هم قسم شدند که تا آخر عمر با هم متحد بمونند و همینطور به نسل های بعدشون وصیت کردند که این اتحاد رو پابرجا نگه دارند.
+اوووممم استاد؟ این درسته که ولیعهد هر پادشاهی باید قدرت پدرش رو داشته باشه؟
*درسته پسرم.
JE LEEST
My Avatar
Fanfictieتو آواتار آتشی و من آواتار آب. دو نقطه دور از هم. دو نقطه مخالف و متفاوت.... آب و آتش اما.... با این همه تفاوت من و تو مکمل هم هستیم. همونطور که آب آتش رو خاموش می کنه. من هم می تونم آرومت کنم و مرهم دردت باشم ؛ آواتار من کاپل اصلی: کوکوی کاپل...
