هوسوک_کوک مطمئنی؟ نمیشه به این آدم اعتماد کرد.
کوک خیره به یونگبینی که معذب رو به روی خودش و هوسوک نشسته بود و سعی می کرد بی توجه به نگاه خیره اش اطراف رو نگاه کنه، سری تکون داد:
_نه.مطمئن نیستم و اعتماد هم ندارم. اما فعلا تنها راه برای پیدا کردن تهیونگ، تظاهر به اعتماد کردن به این آدمه.
هوسوک سری تکون داد و بدون اینکه به نگاه خیره چانگ ووک جوابی بده، خودش رو با موبایلش مشغول نشون داد.
•ببخشید که زیاد متنظرتون گذاشتم. سیستم مشکل پیدا کرده بود و به همین دلیل کارمون طول کشید. ما اطلاعاتی که جناب پارک بهمون داده رو چک کردیم و درست بودن. یک کشتی تفریحی خصوصی از اسکله ی نامیل حرکت کرده. خیلی دور نشدن و البته حدود چهارده ساعته که کشتی ساکنه.
جونگکوک به سرعت بلند شد و امیدوار به برگه ای که دست ته مین بود خیره شد.
_نمیتونم بیشتر از این منتظر بمونم. تهیونگ نباید بیشتر از این پیش اون عوضی بمونه.همین امشب باید بریم سراغ اون کشتی. فردا باید تهیونگ توی بغلم باشه. می فهمید که چی میگم؟ته مین سری تکون و از هوسوک و ووک خواست تا همراهش به اتاق طبقه ی بالا برن.
جونگکوک با استرس به برگه توی دستش خیره شد و نفس عمیقی کشید. با صدای یونگبین نگاهش رو از روی برگه به یونگبین انتقال داد:
_چی میگی؟
"دیدی راست گفته بودم. هنوزم نمی خوای باور کنی که من دشمن تو و تهیونگ نیستم؟"
جونگکوک سری تکون داد و به طرف یونگبین خیز برداشت. از بازوش محکم گرفت و با خودش به طبقه ی بالا برد.
_چرا دارید وقت رو تلف میکنید؟ جمع کنید بریم دیگه.
ووک_ آروم باش جونگکوک. ما با ته مین شی مشورت کردیم و قرار بر این شد که یه تیم ده نفره به اون کشتی بره. من همراهشون میرم و هوسوک پیش تو میمونه.
جونگکوک نفس حرصی کشید و با صدای بلندی که به سختی سعی در کنترلش داشت غرید:
_فاک به اون مشورتتون. هر کس که دلش خواست میتونه بیاد. من امشب باید اونجا باشم و با دستای خودم اون کشتی و آدمای لعنتی داخلش رو آتیش بزنم. پس دهنتون رو ببندید و بیشتر از این عصبیم نکنید.
*******************
تهیونگ نمیتونست برای لحظه ای صحنه مرگ اون پیرمرد پشیمون و نا امید رو از ذهنش بیرون کنه. هر چند که هیچوقت پدر صداش نکرده بود ولی به هر حال اون پدر واقعیش بود و حالا جلوی چشمهای تهیونگ به دست جکسون کشته شده بود. نمیتونست جلوی اشک هاش رو بگیره و همه چیز اونقدر پیچیده بود و سریع اتفاق افتاده بود که قدرت تحلیل اتفاقات رو از تهیونگ گرفته بود.

ESTÁS LEYENDO
My Avatar
Fanfictionتو آواتار آتشی و من آواتار آب. دو نقطه دور از هم. دو نقطه مخالف و متفاوت.... آب و آتش اما.... با این همه تفاوت من و تو مکمل هم هستیم. همونطور که آب آتش رو خاموش می کنه. من هم می تونم آرومت کنم و مرهم دردت باشم ؛ آواتار من کاپل اصلی: کوکوی کاپل...