آشنای قدیمی

334 87 45
                                    

دستکش‌های لاتکسش تو سطل اشغال پرت شد و نگاه جدیش از زیر عینک گردش به پسرک خوابیده رو تخت.... حماقت از نگاهش چکه میکرد و لوهان در عجب بود که چطور بدون هیچ داروی بی حس کننده ای کتفذگ پسرو بخیه زده بود

_میدونی چه فاکی زدی به دستت؟ زخمت عفونت کرده... باید به عرضت برسونم دردی که ازش حرف میزدی به خاطر عفونت کتفت... اگر بخوای اینطور سر سری باهاش رفتار کنی تا چند روز دیگه یه دست سیاه ورم کرده داری که باید از بیخ کتفت کنده بشه تا برای اینکه بتونی زنده بمونی.. خونتو میفرستم برای آزمایش باید شانس بیاری که عفونت به خونت نزده باشه وگرنه کارمون برای درمانت سخت تر میشه....

چسب دور گاز استریل و با انگشت اشارش محکم تر کرد و رول باند رو تو دستش گرفت:

_اسمت چی بود؟

_مین هو..

_آااا... مین هو شی.. برات یه تعداد آنتی بیوتیک گذاشتم کنار از رو میز برش دار... هر 8 ساعت.... و فرداهم برای تزریق بیا پیشم..

_اوه.... ممنون.... فک نمیکردم تا این حد جدی باشه....جونگده نهایتا با چندتا آنتی بیوتیک قضیه رو سر هم میکرد می‌دونی اون هیچوقت سرحال نبود ...بیشتر شبا اضافه کاری بود با اون قیافه اش مانندش باعث میشد فک کنی فرشته ای چیزیه اما یه فاک من بیچ بیش نبود....

_متاسفم برات اما چهره آداما هیچوقت بیان کننده باطنشون نیست و جونگده هم مستثنی از این قانون نیست

دور آخر باند رو محکم تر کشید و بالاخره صدای آخ نمونه بارز مقاومت در برابر درد رو درآورد:

_باید از این به بعد بیشتر در مورد سلامتیت فکر کنی..چون به آسونی بدست نمیاد... حالا چیشد که این بلارو سر دستت اوردی؟

چک نهایی و در آخر وصل کردن گیره فلزی به باند ....دروغ بود اگر اعتراف نمیکرد به خاطر درآوردن نالش از درد خوشحال نبود....

همونطور که به سمت میزش عقب گرد می کرد و دستاشو با ژل ضد عفونی کننده تمیز می‌کرد به توضیح مین هو گوش داد... صداش جذاب بود....لهجه خاصش باعث شده بود تا در اون لحظه که در حال جون دادن ازشدت فضولی بود سرگرم بشه.... به چه علتی اون فاکیا دور هم جمع شده بودن اونم بدون هیچ درخواست یا دعوتی برای حضور داشتن تو جلسه مضخرف تخمیشون

_دعوای خیابونی برای اعضای باند تبهکاری کاملا عادی دکی جونم... فک کنم ساطور بود... حروم زاده ها حتی تخم بیرون کشیدنشو از دستم نداشتنش...چون می‌دونستن اگر نزدیکم بشن با دندونام خرخرشونو میجوام.. بچه خوشگلایی مثل اون دیوثا الکی ادا درمیارن وگرنه هیچ گوه قابل توجهی نیستن....

_که اینطور..

نیش خندی به خاطر شجاعت احمقانش زد و تکیه به صندلی چرخ دارش زد :

obake LoversWaar verhalen tot leven komen. Ontdek het nu