لب تر کرد و با انگشته اشارش بسته پلاستیک پیچ شده تباهی رو سمت خودش کشید...
تیغ به دست خراش کوچیکی رو پلاستیک 500 گرمی انداخت....
نگاهش لغزید.... رو چشمای وحشی سنور ... لبخندش کش اومد و طولی نکشید که زبونش ماده سفید رو تیغ رو لمس کرد....
_بد نیست....به محض چشیدن مروارید خیابونی به سرخوشی گفتو و تو راحتی چرم مشکی فرو رفت:
_کار گَنگ اژدهای پرندس.... شنیدی که باندشون چطوری تشکیل شده؟؟؟ یه چندتا اشغال چینی مهاجر به امریکا که از شانس خوبشون کارو کاسبیشون حسابی گرفت و تونستن خودشونو بالا بکشن...اما سئوال اینجاست که اعضای گنگ اژدها تو سئول چه گوهی میخورن؟-----------
سنور:گربه
مروارید خیابونی لفظ عامیانه کوکائین
-----------_کجا پیداش کردین.....
_بوسان....نامیانگ دو.... یه دخمه کوچیک...به کمک هرزه های جندشون مواد و جابه جا میکردن... حدسش زیاد سخت نیست که چطور تونستن مواد و وارد کنن... ماه پیش تعداد زیادی مهاجر چینی وارد کشور شدن....سر تکون داد با لذت به توضیحات حوا گوش داد.... اون حوا بود... به طبع خاص بود.... سیگار محبوبشو بین لباش جا داد و همزمان لبهاش رو با مایع مشروب تر کرد.... تلخی جو همراه با تندی الکل و دود تند مایان خوشی گذرایی برای ذهن اشفتش فراهم کرد....
_پس حتما زد و بندی با مامور گیت داشتن ببین کی بوده و حامیشون چه کسیه..... لازمه که بگم قبلش چوبتو اماده کرده باشی؟
با شیطنت گفت و از ببن دود تازه رها شده از بین لباش به تصویر محو بکهیون خیره شد...._ چوب من همیشه برا فرو کردن تو کون مزاحمامون امادست عزیزم.....
نیش خند محوی لبای باریک حوا رو زیبنده کرد.... اما نه برای شیطان پیش روش...ناکام از جلب توجه و به دام انداختن مردش از تنها روشی که می تونست سهون رو به حرف زدن وادار بکنه استفاده کرد:
_چانیول داره سربه سرم میزاره...._یه چیز جدید بگو....
_لبخنداش این روزا بیشتر شده.... یکی نیست بهش بگه قرار نیست با اون خنده های فاکیش هیث لجر بشه..... برای جوکر بودن زیادی بی درده.....دست به کمر حالا وسط اتاق ایستاده بود ... با این تفاوت که حالا لیوان کریستالی مشروب بین انگشتای خودش بود.... کجا بود.... محل برخورد لبای شیطانش با لبه لیوان.... کلافه از بی نتیجگی یک نفس مایع تلخ و زننده باکاردی رو سر کشید و مغزش رو اتیش زد....
-----------
مایان یا مایان سیکارس از گرون ترین سیگارهای دنیاباکاردی یکی از قوی ترین مشروبهای جهان با 75درصد الکل
-----------
_داره یه گوهایی میخوره سهون.....
عصبی از بی تفاوتی شیطان وا رفته داخل راحتی تک نفره اتاق داد زد و با قدمای نا متعادلش لیوان کریستالی رو به درک فرستاد....رو زمین....
نگاه اروم شیطان رو تکه تکه شدن بلور های کریستال ثابت شد و مثل همیشه رفتار کرد:
YOU ARE READING
obake Lovers
Non-Fiction"_چانیول داره سربه سرم میزاره.... _یه چیز جدید بگو.... _لبخنداش این روزا بیشتر شده.... یکی نیست بهش بگه قرار نیست با اون خنده های فاکیش هیث لجر بشه..... برای جوکر بودن زیادی بی درده....." "_تو با سهون سکس میکنی چون عاشقشی؟ _چرا باید جواب بدم؟ _چ...