بیون بکهیون خط قرمز پارک

437 89 42
                                    

_حدس بزن کی باهام تماس گرفته!

خنده رو در کنار گوش سهون گفت و صندلی شیطان به سمت بنده خاص مخلوق چرخ خورد. ابروهاش با تامل بالا رفتو نگاهش صورت بی نقص حواشو بر گرفت و در نهایت  لبهاش نقطه قوت جلب توجه ابلیس، که با براق کننده تبدیل به ممنوعه جهنم عمارت باکمنو شده بود حواس سهون رو دزدید.

انگشتاشو تو موهای تیره بکهیون هل داد و با نوازش موهای حوا رشته کلامو از بین لبهای پسرک دزدید. چشماش با آرامش روی هم اروم گرفتن سرش در طلب اون نوازش بیشتر در اختیار انگشتای بلند و باریک سهون قرار گرفت.

_باید ادم جالب توجهی باشه که باعث شده تو اینطور هیجان زده باشی!

_بینگو.... سم گور، لقب تخمی ای داره اما اگه بدونه با تماس فاکیش  چه آدرنالینی بهم تزریق کرد از این به بعد حداقل روزی یکبار باهام تماس میگره...اون آشغال روانی حتی پشت تلفنم داشت باهام لاس میزد نمی دونم چه گهی از من به عرضش رسوندن میخوام تو اولین ملاقاتمون به چشمای بیریخت فاکیش ثابت کنم که من مال چه کسیم....مال تو.. ممنوعه باکمنو... عزیز کرده اوه سهون بزرگ...

بعد از رها شدن لبهاش از توجه سهون راضی از جلب نگاه شیطانش دستاشو دو طرف صورت سهون گذاشتو سرشو تا نزدیکی صورت مرد بی رحمش جلو برد و چرخ چشماشو  برای پرستش شیطان به راه انداخت:

_درخواست ملاقات داره همینطور...

صداشو پایین اورد  و درست رو لبهای سهون زمزمه کرد:

_سفارش.

نیش تشنش به لبهای شیطان سجده کرد شروع کننده بوسه کوتاه اما دلچسبش از لبهای سهون شد و به محض سیراب شدن جگر تشنش با احتیاط ازش فاصله گرفت:

_باید چیکار کنم!

_تسه چی لوپ کم کسی نیست که بخوام دست رد به درخواستش بزنم.... همین که تا این حد گردن خم کرده به ما رو انداخته به این معنی نیست که وضعیتش جالب نیست! . میخوام ببینمش.... میخوام ببینم که تا چه حد بدبخت شده...جالب نیست که قراره برای داشتن جنسامون خایه مالیمونو بکنه...

_من که از همین الان تو لذت دارم به سر میبرم... الساعه همه چیز مهیا....هی اون چه گوهیه دیگه...

به محض جلب شدن نگاهش به نیمه ای از مانیتور که از ابهت صندلی سهون در امان مونده بود گفت و اخماشو به خاطر دیدن دوتا از شخصیتای محبوب عمارت اونم کنار هم  توهم کرد...

_از کی تا حالا باهم صمیمی شدن!

با چرخش صندلی سهون به سمت مانیتور ناراضی از، ازدست دادن توجه سهون دست به سینه توجاش ایستاد و به تلاش چانیول برای کول کردن کای و همراهی شدن اون دو توسط  هرزه تو مخی جدید عمارت نگاه کرد:

_حالم ازش بهم میخوره..

به محض ظاهر شدن لبخند لوهان احساس واقعیش به اون لبخند رو به زبون اورد و بی معطلی دستاشو رو چشمای سهون گذاشت و سرشو تا نزدیکی گوش های محبوبش هدایت کرد:

obake LoversWhere stories live. Discover now