_کریستالا انبار شدن؟
اولین سئوالش که باعث پریدن رنگ حوا شد... قرار بود که تا حدالامکان طبیعی رفتار کنه اما مگه ممکن بود.... پرش ابروش و تغییره به یکباره حالت چهرش.....مردمکاش میلرزید و این واکنشای برای شخصیت بکهیون غیر عادی بودن.... خیلی خیلی غیر عادی_آ... اره....
رعشه کلامش با بلند شدن همزمان سر شیطان و مشت شدن دست مترسک زیر میز همراه بود....
***
برای یاداوری... شیطان نماد سهون.... مترسک نماد چانیول***'
در صدر میز طویل جلسه .... نگاه خمصانه باکمنو به بکهیون دوخته شد و ابروهای در هم شدش و چین پیشونیش اوضاع رو برای حوا پیچیده تر کرد...لبهاش جنبید و دیدش سست و دل هرزش بازم ساز همیشگیشو زد.... تبل تو خالی احساسات بی جوابش....
_مشکل چیه؟!
_هیچی....
لبهاش رو به زدن لبخند وادار کرد و خودکار تو مشتش روی کاغذای نمودار زیر دستش رها شد و قبل از اینکه تو جال و نیرنگ نگاه باکمنو بیوفته از رو صندلیش کنده شد و به سمت صندلی سهون امان برد ،پشت سرش..
***
جال:دام
***حالا که نگاه لعنت شدش رو به خاطر چندتا کانتینر کریستال رو خودش نداشت راحت تر می تونست حرف بزنه....
دستاش رو شونه هاش قرار گفت و لبهاش به گوش های سهون چسبید...حالا دیگه شجاع شده بود...فقط کافی بود صاحب اون دو تیله ای که بازپرسی برای کشیدن حرف راست بودن رو خودش نداشته باشه.... اونوقت بود که خودش هم تبدیل میشد به شیطان......
_کانتینرا صریح و سالم به دستمون رسیدن و الان داخل انبار لابراتورن و دارن برای به فاک رفتن توسط دکتر ثانیه شماری میکنن....
نگاهش برای لحظه ای به روی کیونگسو کشیده شد و خب مثل همیشه اون مادر به خطا میدل فینگر فاکیشو تو چشماش فرو کرد... لعنت مشکل کوفتی اون کودن باهاش چی بود؟ابروهاش برای چانیولی که با اخم در حال رصدش بود بالا پرید و در اخر به عنوان حسن ختام بوسه ای به گوش سهون زد و همزمان باعث گرفته شدن نگاه مترسک از اون کثافط کاری شد....
نگاه مترسک با نقاب لبخندش چرخید و روی ساختمونایی که از اتاق کار باکمنو مشخص بودن متمرکز شد و مثل همیشه لباش جنبید... همون کلمه....همون کلمه تکراری... زمزمه شد"هرزه کوچولو"....
_دیشب عمارت نبودی؟!
سئوال بکهیون که مرددانه پرسیده شد و نگاهش که به مارک و مدل گلدوزی شده کت گره خورد.... کتی که همین امروز صبح وارد بازار شده بود حالا چطور تو تن سهون بود؟!_چند روز پیش عکس کت تو تنتو مادام جانگ برام فرستاد و گفت که امروز قراره به دستش برسه... و حالا این کت تو تنه توئه.....فرار اغوا به دستاش و سر خوردنشون از رو سر شونه هاش به سمت پایین....
YOU ARE READING
obake Lovers
Non-Fiction"_چانیول داره سربه سرم میزاره.... _یه چیز جدید بگو.... _لبخنداش این روزا بیشتر شده.... یکی نیست بهش بگه قرار نیست با اون خنده های فاکیش هیث لجر بشه..... برای جوکر بودن زیادی بی درده....." "_تو با سهون سکس میکنی چون عاشقشی؟ _چرا باید جواب بدم؟ _چ...