"5024" عجیب اما زیبا

755 119 66
                                    


دستهاش برای لمس شقیقه های نبض دارش بلند شدن و طولی نکشید تا لبهاش تطهیر با کلمه "فاک" شد....میدونست قرار نبود احساسات بهتری تجربه کنه.... همیشه صبحای بعد از سکس مضخرف بودن....

چشماش با تامل باز شدن و بینیش به خاطر مخلوط بوی عرق.... مشروب و صد در صد کام چین خورد.....
_بوی گوه میدم....
بی درنگ اعتراف کرد و نگاهشو چرخوند.....امید واهیش برای پیدا کردن اون فاکر عوضی تحسین برانگیز بود....

_لعنت بهش....شارلاتان کونی حتی خداحافظی هم نکردش.....
از بین لباش غرید و با احساس سرازیر شدن مایعی از سوراخ کون به فاک رفتش انگشتش برای بیرون ریختن گوهی که هنوز تو باسنش بود و حماقت شب قبلش رو بهش یاداوری میکرد دراز شد و به محض فرو رفتن انگشت اشارش و بیرون ریختن کام اون عوضی فریاد بلندی کشید و نااروم از رو تخت بلند شد.....

_حرومزاده گوه....باورم نمیشه که بعد از نابود کردنم گورشو گم کرده...خوبه ....خیلی هم خوبه ...تقریبا از صداقت رفتاریش جا خوردم....اما واقعا این صداقت می تونست برای من وجود نداشته باشه....

غر غر کنان گفت وفریاد بعدیش به خاطر بلند شدن صدای جیر جیر مضخرف زنگ در بلند شد... کاملا معلوم بود اون روز از دنده چپش بلند شده بود... همون لحظه با خودش قسم خورد تا مسئول سرویسی که چند دقیقه ای میشد با فرو کردن انگشتش تو کون زنگ  مغزش رو به بازی گرفته بود بدون هیچ رحمی به فاک بده...

بدون هیچ پوششی....همراه با لکه های خشک شده کام روی شکم...کمی رو سینش...چند قطره رو لپ چپش به سمت در ورودی قدم تند کرد....البته که براش مهم نبود اون حرومزاده تو اون حالت ببینتش....

_س.س...سلام...
اولین کلمه ای که شنید همون سلام تته پته ای بود و  نگاه شوکه پسرکی که به نظر در حال گذروندن دهه 20 سالگیش بود...دید که چطور نگاهش یکبار سر تا پاش رو رصد کرد و بعد از اون نگاه شوکش تو چشمای لوهان اسیر شد... در واقع اگر هم می خواست نمی تونست نگاهش رو حرکت بده....

_سلام بچه جون...دقیقا داری چه گوهی میخوری؟؟ ... نمی دونی اگر کسی با یکبار یا دوبار زنگ جوابتو نداد باید دمتو بزرای رو کولت بعدا برگردی؟تازه اینجا استخدام شدی؟
_خیر....
_پس یه دلیل خوب برای این خایه مالیت بهم بده وگرنه مطمئن باش ریدنم بهت قطعیه؟

پسرک به خاطر صراحت کلام لوهان تا حدی شوکه شده بود که حتی نمی تونست کلماتی که تا قبل از باز شدن در توسط مرد بد خلق و بد دهن واحد 5024 تو ذهنش اماده کرده بود رو به زبون بیاره....

هیچ مشکلی با بد هن بودن مهمان واحد 5024 نداشت اما با عریان بودنش چرا و محض رضای خدا... اون لکه های سفید خشک شده که تقریبا همه جای بدنش به چشم میخورد و حتی باریکه ای که همین چند لحظه پیش از داخل روناش رو پارکت چکه میکرد بیشتر از حد تحمل پسرک بود....

obake LoversKde žijí příběhy. Začni objevovat