من در برابرت ناتوانم

231 73 34
                                    


دستای چنگ زده کای به یقه پیراهن سهون جسم مرتعشش رو که مدام درحال رعشه رفتن بود از وان اب یخ بیرون کشید و بعد از سپردن بدن متشنج سهون به زمین همونطور که با ترس در حال تماشای زانو زدن بکهیون و لوهان کنار جسمش بود با باسن روی زمین افتاد و بدن خودش هم به لرزش افتاد....

گلوش خشک شده بود و دیدن اون ضعف و تنش برای رفیق چندین و چند سالش حکم خفگی داشت....

بکهیون که دیگه روی ریختن اشکاش کنترلی نداشت با چنگ زدن به دست یخ کرده و بی رنگ روی سهون با عجز فقط یه جمله رو فریاد می‌کشید نجاتش بدید

و سمت دیگه سهون، لوهان با دستای لرزونی که سرنگ ناتروکسان به دست داشت در حال تصمیم برای به انجام رسوندن انتقام از مرد بی دفاع جلوی پاش بود.

تردید... ترس....همینطور نداشتن شجاعت کافی برای کشتن ادمها باعث شده بود که تنها با نگاه خیره و لرزونش به سهون خیره بشه...

و قبل از اینکه فریاد های محکم قلبش پیروز بشه سرنگ از بین انگشتاش بیرون کشیده شد و با طعنه محکمی که بکهیون بهش زد به کنار پرت شد :

_گمشو کنار حرومزاده....تعلل گوهیت برای چیه!

و قبل از اینکه دیر بشه مایع سرنگ رو تو بازوی سهون خالی کرد و بعد از چند ثانیه نفرت انگیز بالاخره صدای نفس کشیدن شیطانش قلب یخ زدش رو به اتش کشید..... دستاش قاب صورت کبود سهون شد و لبهاش در حالی که با بغض تکون میخوردن بوسه به پیشونی سهون زدن....

_اون حرومزاده کونی رو میکشم که جرات کرده تو رو به این روز بندازه..

کای با فریادی که تو محوطه حموم طنین انداخت گفت و بالا سر سهون دوباره زانو زد قبل از اینکه صورت سهون تو اغوش بکهیون فشرده بشه با کوبیدن مشتش به بازوی سهون پرسید:

_داشتی سکتم میدادی حرومی....اگه از پا در میومدی شک میکردم که باکمنویی...شیطان و این قرطی بازیا میونه ای ندارن که....

_از پا در میومد؟

بکهیون حین بالا کشیدن بینیش و پاک کردن صورتش ادامه داد:

_دست کم گرفتیش برای شیطان من این گزندا پشیزی بیش نیست ...الانم شرتون کم... گورتونو گم کنید بیرون ....من و سهون امشب اینجا میمونیم

و حرفشو در حالی که زهره چشمی از لوهانی که هنوز رو زمین خیس نشسته بود و چانیولی که با دود کردن سیگارش و حالت بیخیالش اتش عذاب بکهیون شده بود به پایان رسوند و با تکون خوردن بدن سهون فهمیدن نیتش برای بلند شدن از زیر بازوش گرفت و کنار گوشش زمزمه کرد:

_میبرمت رو تخت...

با تکون سر سهون به ارومی از روی زمین بلند شدن و قبل از خارج شدن از حموم حوله ای که تهیونگ اماده کرده بود رو دور بدن سهون پیچید و با قدم های اروم شمردش از حمام خارج شد و به سمت تخت یکی از اتاقهای هتل حرکت کرد و بعد از خوابوندن سهون رو تخت مشغول دراوردن لباسای خیس سهون از تنش شد و بعد از شنیدن صدای بسته شدن در بوسه ارومی به لبای سهون زد .

obake LoversOpowieści tętniące życiem. Odkryj je teraz