صاحب قاب نقاشی"هرمس"

599 108 68
                                    

_اینجا اتاقته.....

نجوای اروم توسکا بین پس زدن دود و تماشای منظره پیش روش....پردیس عمارت....درختان در هم کشیده...ازین بندی گلهای الیسوم، صد تومانی و اهار های رنگار رنگ... وجود چندین الاچیق مناسب برای انواع فصول و صد البته گلخونه رو بسته مکان مورد علاقه کیونگسو برای پروش خشخاش، کوکا و ماری جوانا ....

پردیس :بهشت

چرخش نگاه لوهان.... اشفته...اما خود دار و پرسش سئوالی که دور از انتظار نبود:

_و اتاقای دیگه؟!

پرش ابروی جونگین و کشیده شدن لبخند به روی لباش... حالا دیگه منظره پیش روش باغ عمارت نبود.... حالا اون بود... هرمس.....

_قطعا صاحب هر کدومشون یکی از ساکنان عمارته....

جواب کای.... اما به طور قطع قانع کننده نبود...اخم کرد و ادامه داد :

_تظاهر نکن که منظورمو متوجه نشدی...

کلافه لب زد و پشت به جونگین به سمت تختش و نقاشی ای از فیگور مردی عریان نزدیک شد...و طولی نکشید...پا به پاش قدم برداشت و درست شونه به شونش متوقف شد... مقابل نقاشی غول پیکری که روی دیوار بالای تخت پین شده بود....

_اون طبقه بالائه... فک میکنی این عمارت چرا هفت طبقه داره....طبقه هفتم معلومه که مختص از ما بهترونه....

_از ما بهترون؟!

نگاهش به نیمرخ مرموز جونگین دوخته شد..

_و اونا کیا هستن؟!

_لوسیفر... حوای احمق ...و....

نگاه سرگرم شدش رو مابین ابروهای گره خورده لوهان داد و به آرومی لب زد:

_مترسک تنها.. عجیب بود....

حالا کاملا به سمت لوهان چرخیده بود...خبری از سیگارش میون لباش نبود و  نگاهش از هر حسی تهی بود....

_نگاه مترسک بهت برام تازه بود.... بعد از مدتها دوباره دندوناشو زیر سایه کلاهش دیدم... بزودی باید انتخاب کنی چون انتخاب شدی....

_فکر میکردم قدرت برتر این خراب شده لوسیفر... صادقانه... اصلا به مزاقم خوش نیومد.... این شکافتگی قدرت.... همون کفه ترازو خیر و شر؟! همینه دیگه....

قهقهه عمیق کای و رها کردن خودش رو تخت....

_اشتباهت همینجاست پسر..... تو اینجا هیچ ترازویی وجود نداره... هیچ قانونی که منتهی به خیر باشه هم وجود نداره.... فقط یه قانون وجود داره... طرفتو انتخاب کن وگرنه دووم نمیاری.... حالا باید انتخاب کنی که انتخاب کی قراره بشی.....

_مسخرس....

دست به کمر از تخت فاصله گرفت.... قدم هاش به سمت چمدون لباس هاش و سگ محبوبش که کنار در رو زمین لم داده بود برداشت و رو پاهاش نشست و انگشت هاش رو تو موهای به هم پیچ خورده سگ هل داد:

obake LoversWhere stories live. Discover now